تو کدام بخش از داستان راز آلودی؟

اگر تو درون یک داستان معمایی/جنایی بودی، نقش و موقعیتت در روند داستان چی بود؟ آیا توی اوج ماجرا گیر افتادی؟ یا سرنخ‌ها رو در دست داری اما نمی‌تونی معما رو حل کنی؟ شاید هم خودت بخشی از راز باشی...

در یک اتاق تاریک هستی و تنها یک شیء در دست داری. اون چیه؟

وقتی یک معما پیچیده می‌شه، اولین واکنش تو چیه؟

. یه نفر که قبلاً هیچ شناختی ازش نداشتی بهت می‌گه: "من حقیقت رو درباره تو می‌دونم." چی کار می‌کنی؟

وقتی یه کتاب یا فیلم رازآلود می‌بینی، بیشتر با کدوم شخصیت احساس نزدیکی می‌کنی؟

یه نفر تو رو توی یه ماجرای جنایی مقصر می‌دونه. چطور از خودت دفاع می‌کنی؟