خب… ببخشيد كه منتظرتون گذاشتم. ادامه ى تست قبلى، از جايى كه شما متوجه شديد سايه ها در آينه حركت مى كنن.
سايه ها، سياه و قرمز روى آينه مى رقصند. صداى دينگ دانگ ساعت ديوارى باشكوهى، ساعت سه نيمه شب را اعلام مى كند. سايه هاى مرموز شنل مانند از حركت باز مى ايستند. سپس آرام آرام محو مى شوند و من، تنها شوك زده به ماجرا مى نگرم... (ببخشيد يه خرده رسميش كردم)
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
از وقتی این داستانو نوشتی هنوز حساب نداشتم ولی داستانتو میخوندم از اون موقع تا الان منتظر ادامه هی میام سر میزنم میبینم خبری نی😐🚶🏿♀️
نویسنده کلا قید نوشتنو زده 😂
خیلی خوبه یه جوری شروع کردی که میتونی داستان رو خیلی پیش ببری ولی برای نوشتن و اینکه داستان چجوری پیش خواهد رفت بیشتر فکر کن و هر جاش خلا دیدی فکر کن تا ایده ای به ذهنت برسه👏
داستانت خوبه قوه تخیل خوبی داری...امیدوارم زودتر بعدی رو بنویسی
نه پارت قبلی نه این پارت پارت قبلی خیای عامیانه بود این خیلی کتابی میخواستن حرف بزنن هم میگفتم مثلا ای رز ??? دیالوگا عامیامه باشن متن کتابی
من دوسش داشتم پرتقال عزيز
یک چیزی این کارایی که اینا کردن اصلا کلا هیچ تغییری توی داستان نداد تخیلت رو قوی کن دوست عزیز :)