
این پست قبلا منتشر شده بوده و محتوا هم کاملا مربوط به "انیمه" ی موریارتی وطن پرسته! مورد دیگه ای هست ممنون میشم واضح تر توضیح بدید:)
چطور به اینجا رسیده بود؟ این فکری بود در آخرین لحظات از ذهنش گذشت، او، همان شیطانی که تمام بشریت منتظر خاکستر شدن جهنمی که آفریده بود بودند، همان شیطانی که می خواست آخرین قربانی جهنم خودش باشد... چطور به اینجا رسیده بود؟ در روزگاری دور، نام او هم در زمره ی فرشتگان نوشته شده بود... درست تا زمانی که به زمین پاگذاشت، و این بار نه خدا، بلکه شیاطینی در قالب انسان به او گفتند `سجده کن! به بشری که کاملترین مخلوق الهیست سجده کن!` متعجب نگاهشان کرد، کاملترین مخلوق الهی؟ اصلا چطور گناه آفریدن چنین مخلوقی را به خدایشان نسبت می دادند؟ هرچند دیری نپایید که تعجبش رنگ تنفر گرفت، هنگامی که دید هم نوعانش _فرشتگان_ یک به یک مقابل انسان ها زانو زده و به سجده افتادند، آیا او تنها کسی بود که گناهان نهفته در ضمیر بشر را می دید؟!
تصمیمش را گرفت. اگر فرشته ها انتخابی جز سجده نداشتند پس قرار نبود یکی از آنها باشد، می خواست آفریننده ی جهنم باشد، جهنمی برای شیاطین... و اینجا بود که شیاطین انسان نما شیطانش خواندند، جنایات خودشان را به او نسبت دادند و حتی فرشتگان هم دیگر او را نشناختند. گفتند و گفتند تا آنکه خودش هم باور کرد، حالا خودش هم گمان می کرد که شیطان است... و شاید حقیقت داشت؟ شیطانی آنقدر پاک که می توانست پرستیده شود. گذشته، همین بود. حال، چیزی بیش از انسان های نظاره گر، آخرین شراره های شعله های به سردی گراییده ی جهنم، شیطان بالای پل و مرد رو به رویش نبود. آینده هم... در حقیقت، آینده ای وجود نداشت، آینده همان پایان بود و پایان یعنی برداشتن آخرین قدم و سقوط شیطان...!
هرچند!؛ درست لحظه ای که سرمای نسیم صورتش را نوازش کرد و چشم هایش را بست، گرمایی را احساس کرد. کائنات مبهوت ماندند، قدیسی به نجات شیطانی شتافته بود؟! نمی توانستند حقیقت شفاف و ملموسی را که رو به روی چشمانشان جریان داشت ببینند، نه دستی که شیطان برای نجات بشریت دراز کرده بود، نه بار گناهانی که به خواسته ی خودش بر شانه های قدیس سنگینی می کرد و نه داستانشان را...
چطور به اینجا رسیده بود؟ این فکری بود که بعد از حس کردن نگاه های مبهوت و قضاوتگر از ذهن قدیس گذشت... به راستی چطور به اینجا رسیده بود؟ از اولین لحظاتش پاک بود، پاک زندگی کرده بود، آنقدر که به مقام تقدس رسیده بود... هرچند حتی هنگام عبادت هم احساس می کرد چیزی درست نیست. وقتی که شیطان را شناخت، متوجه این اشتباه هم شد. اشتباه خود بشر بود، بشری که یا شیطان بود و یا شیاطین اطرافش را نمی دید... قدیس ایمان آورد، ایمان به فرشته ای که میخواست خالق جهنم باشد، تنها کسی که توانایی تغییر این جهان را داشت. اینجا بود که شیطان هم او را شناخت، این پاکی بی حد و حصرش را، و بعد؛ رو به رویش زانو زد و سجده کرد. و آیا تمام رابطه ی آن دو، صرفا رابطه ی مرید و مراد بود؟ نمی دانیم. تمام آنچه می دانیم این است که قدیس نمی توانست بگذارد شیطان به تنهایی تمام این بار گناهان بشریت را حمل کند، پس دست به نابخشودنی ترین کارها زد... میوه ی ممنوعه ی جنایت را با بند بند وجودش چشید، بلکه اندکی از بار گناهان شیطانش، این فرشته ی پر و بال سوخته را به دوش بکشد... البته، به خودی خود میشد از این چشم پوشی کرد، گناه اصلی قدیس؛ تلاش برای یافتن حقیقت بود..
گذشته همین بود. حال، چیزی بیش از انسان های نظاره گر، آخرین شراره های شعله های به سردی گراییده ی جهنم، فرشته ای بالای پل و گناهکاری رو به رویش نبود. آینده هم... در حقیقت، آینده ای وجود نداشت... حداقل نه هنوز. آینده، رویایی بود که باید با ایمان باطنی و خلل ناپذیر قدیس به حقیقت می پیوست، با میل همیشگی حقیقت شناسی اش، با گرمای آغوشی که آخرین پناه شیاطین رانده شده از بهشت و فرشتگان خالق جهنم بود...
-اگر می خواهی آخرین قربانی جهنمی که آفریدی باشی، بگذار من هم کنار تو خاکستر شوم، شاید در زندگی های بعدی، کنار هم، روی گلهای تازه شکفته ی بهشت قدم بزنیم...!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
@♬ܩارگارت✿
سازمان جلوگیری از فرصت و کامنت اول 🎀اوکی ولی خیلی قشنگ بود 🥲
______
فرصت
سازمان جلوگیری از فرصت و کامنت اول 🎀
اوکی ولی خیلی قشنگ بود 🥲
گریه😭😭😭😭😭😭😭
عالی بود
حیف چشمات که اشکی باشن! دورت بگردم:)
عادیه دارم اکلیلی میشم یا معجزه هستی تووو؟! :>>>
معجزه فقط قلم خودته سنپاییییی!
(نه کی گفته من ذوق کردم؟)
عالی بود، ادامه بده
نظر لطفتونه، متشکرم!:)
مریم باز شاهکار خلق کرد🛐✨
خوبی از وجود نسترنه!
تنها شاهکار ها موفق میشوند زیبایی درون افراد را ببینند✨
+نسترن بهرام😁
آدم هایی با درون زیبا همه چیز رو خوب می بینن!
به توصیف وجودت اعتراف کردی🌝✨
من این رو برای شما گفتم عزیزم!:)
ولی اعتراف کردی🌚✨
خودت میدونی منظورم تو بودی!
یه تستچی میدونه که تو و پستات از کل زندگی من+خودم قشنگ ترین🛐✨
اما خودت نمیدونی😭🛐
چشمات، مهربونیت و همه چیزت»»»»»»»» دنیا
مریم»»»»»»»»»»»»»»من+همه چی
خودتتتت»»»»
ترکیب تو و وایبت»»»»»»»»»»»
میگم خودت دخترررر!
خب این تویی:
یک فرشته در هویت انسان،مهربون،دوست داشتنی،شیرین،خوشگل؛خوش نام؛خوش اخلاق؛جالب؛جذاب؛الگو و . . .
خب اینم منم:
صرفا انسان
بنابراین:
مریم»»»»»»»»»»»»»»♾️»»»»»»»»»»»»همه چی🛐😂
کرمم گرفته تا بهت ثابت نکنم بی نظیر ترینی نمیشینم سر جام مریم جونم🤝🏻✨
فرشته؟ خودتی.
چرا به جاش صرفا حقیقت رو نمی پذیری؟!
این که تو خیلی خیلی خوبی»»
چرا به جاش صرفا حقیقت رو نپذیریم؟🙌🏻✨
تو ام خیلی فوق العاده ای دختر👀✨
جدی کم آوردم، هرچند میدونم اینطور نیست:))
آقا اینو از ته دلم برای بار هزارم بگم بهت:
دایره لغاتم اونقدر بی نقص و وسیع نیست که قادر به توصیف تو باشه وگرنه میتونستم بهت ثابت کنم چه جوندار خوبی هستی🤝🏻✨
(جوندار؟«جاندار»چطور جرئت کردم بهت توهین کنم؟!البته خب جانداری دیگه جان داری😁زنده ای👀)
خیلی قشنگ بود ✨🎀
نه به اندازه ی چشمات!
♥️🎀
قراره یه پست با حضور تو بسازمم
نبابا ذوق کیه من چیم؟
(چه پستییی دختررر؟)
سوپراسژههه
عههه بوگو دیههه
نمیگممم
حداقل در مورد چیههه؟:»
نمیدونم😂
تشکر از این اطلاعات مفید!:)
خیلی مفید!
مرییی
بلهههه؟:»
عالیی بود مریمی
نه به اندازه ی چشمات!