
پارت اول
من لیلی مرلین هستم عمدتا تنها زندگی می کنم و خب عجیبم از ده سالگی متوجه توانایی های خاصی از خودم شدم از وقتی برادرم مرد توی یک خانه ی متروکه زندگی می کنم،و کل زندگیم به تنهایی بود تا اینکه --------------- بریم برای شروع داستان
لیلی یه صداهایی از توی باغ میومد شاید خرگوش باشه ولی صدا بلند تره تیر کمونم (دستسازه)رو برداشتم و گذاشتم پشتم آروم آروم جلو رفتم +کیه! -من سوروس اسنیپ معلم هاگواتز هستم هنوز پشت در بودم +معلم چی چی؟ -فک کنم بهتر باشه بذاری بیام تو +و اگه قصد جونمو داشتی؟ -اگه داشتم الان مرده بودی تقریبا قانع کننده بود،در رو باز کردم،ولی دستم روی تیرم بود،
داخل چهارچوب مردی تقریباً قدبلند با لباس هایی سیاه،مو هایی ژولیده و ضاهری سرد بود سوروس دختر باهوشی بود،حتی وقتی در باز شد یک تیر دستش بود انگار آماده بود از خودش دفاع کنه هر چند در برار چوب دستی شانسی ندا___خدای من اون چقدر شبیه لیلی بود!حتی اسمش هم لیلی بود...ولی مهم نبود...باید سریع تر از این جای نچندان تمیز می رفتیم +به کجا؟ چی میتونست ذهنمو بخونه !هه داره جالب میشه -به هاگواتز +چرا -چون من از طرف مدرسه ی علوم و فنون جادوگری هاگواتز اومدم تا تو رو بعنوان دانش آموز جدید به اونجا ببرم +و حضور در اونجا اجباریه؟ -بله -پس زود باش وسایلت رو جمع کن بریم من تا صبح وقت ندارم +من وسیله ای ندارم فقط یه کلید هستش که اونم پیشمه -خب پس راه بیوفت
لیلی انگاری مجبور بودم دنبالش برم ، جای تیرامو چک مردم سه تا تیر داشتم،به تیر کمون نیازی نبود،می تونستم تیر هارو کنترل کنم! جلوی یک ساختمان قدیمی ایستادیم که فکر کنم پاتیل دراز دار یا یه همچین چیزی میگفتن بهش -خوب گوش کن ببین چی میگم از این به بعد از پیشم جم نمی خوری +بله راه افتادیم اسنیپ به طرف یک دیوار رفت و با چوب دستی حرکاتی اجرا کرد و ما وارد کوچه ی دیاگون شدیم
-گفتی یک کلید داری ببینمش کلید رو در آوردم و بهش دادم -باید بریم بانگ گرینگیونتز دنبالش راه افتادم حتی ذره ای ازش دور نشدم وارد بانک شدیم روی در شعری نوشته بود که به دلیل سرعت زیادمون نتونستم بخونمش یک سالن بود جن های مختلف در حال انجام کارهاشون بودن به طرف آخرین جن رفتیم -می خوایم از صندوق خانم مرلین برداشت کنیم &کلیدتون؟ اسنیپ کلید رو بهش داد ،جن کمی نگاه کرد و گفت &درسته گریپهوک اون هارو به سمت صندوق خانم مرلین ببر جنی که بنظر گریپهوک بود مارو سوار یک گاری کرد و با سرعت زیاد به پایین رفتیم جلوی یک صندوق ایستاد و با کلید درش رو باز کرد دهانم از تعجب باز ماند این همه ثروت!این مرلین مگر که بوده! وارد صندوق شدیم به مقدار مورد نیاز پول برداشت کردیم و به کوچه ی دیاگون برگشتیم
پوستر تست هم خانه ای هست که لیلی در اون زندگی می کرده🌹ناظر جان امیدوارم درک کنیکه برای این داستان زحمت کشیده شده و چیز بدی هم نداره،خیلی از داستان ها با موضوع هری پاتر و توی لیستش هستن با تشکر
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارادوکس؛ (بررسی)
11 اسلاید پست 0 مشاهده 0 لایک 0 نظر 1 روز پیش
محتوا در صف بررسی است. مدت زمان انتظار بررسی بستگی به شلوغی صف بررسی دارد.
ادمین قشنگم پین؟؟؟ 💖💖
خیلی جالب بود بی صبرانه منتظر پارت بعدم💖
به تستچی خوش اومدی💜 امیدوارم خوش بدرخشی💙💛💚🌹🌹
چطور یهو فهمید اینا جنن یا راجب مرلین فهمید؟ عمدتا اول باید فکر میکرد کوتولهای چیزین چون باتوجه به اسلایدهای اول انگار چیزی راجب هاگوارتز نمیدونست پس یعنی مثل هری تو دنیای جادوگری تازهوارد بوده.
و درکل همونطور که دوست دیگهای گفتن همچی عالیه فقط باید در کنار چیزایی که ایشون گفتن رو جزئیات و توصیفات هم کار کنی~
هنوز راجب مرلین نفهمیده
اما یه دیالوگ شبیه این گفت"مگر مرلین چه آدمی بوده.." یا چنین چیزی، برای همون موقع خوندن تعجب کردم و چندبار متن رو نگاه کردم تا نکنه اسنیپ توضیحی چیزی داده و من از قلم انداختم، اما چیزی نبود. توصیفات و جزئیات چنین جاهایی بدرد میخوره، ممکنه خیلیهای دیگهام مثل من دچار این اشتباه شده باشن.
خب هنوز نمی دونه مرلین کیه،ولی چون فامیل از روی اسم آدمها هست میدونه آدمه
مثلا نور... جد منه از روی اسمش فامیل گذاشتن نوری
موضوع ، ایده ، همه چیز عالیه فقط یه کمی روی حس کلمات و جمله بندی کار کن . داستان قوی ای میشه
حتما
ممنونم
ولی معلومه ذهن بازی داری ، ایده ی فوق العاده ایه
عالی بود 👏🏻👏🏻👏🏻
پارت بعدشم بساز
دوست دارم ادامه اشو بخونم . به نظرم جالبه . ادامه بده :)
حتما ادامه میدم