
در این مطلب، ما با افرادی آشنا میشویم که زندگیشان را به شکلی متفاوت از دیگران رقم زدهاند. افرادی که شاید زندگیشان برای ما عجیب به نظر برسد، اما در پس هر زندگی، داستانی نهفته است که ارزش شنیدن دارد.

«دوقلوهایی که فقط با همدیگر حرف می زدند!» «جون» و «جنیفر گیبونز» دوقلوهایی اهل کشور باربادوس بودند که در سن کودکی به ولز مهاجرت نموده بودند. از آنجایی که این دو کودک، تنها افراد سیاه پوست در مدرسه بودند، دانش آموزان دیگر آنها را مورد رنجش و آزار قرار می دادند. تداوم این وضع، دوقلوها را درگیر یک بیماری روحی عاطفی حاد کرد. رفته رفته، جون و جنیفر از افراد جامعه بُریدند و دیگر با کسی حرف نزدند. آنها برای خود یک زبان من در آوردی ساختند که فقط خودشان از آن سر در می آوردند. با حادتر شدن مشکلات روانی، دوقلوها به بزهکاری گرایش پیدا کردند و دست آخر، به یک تیمارستان که از تدابیر شدید امنیتی بهره می برد، منتقل شدند. در تیمارستان، دو دختر با هم تفاهم کردند، در صورت مرگ یکی از آنها، دیگری می تواند صحبت کردن با سایرین را از سر بگیرد و زندگی عادی پیشه کند. سرانجام، جنیفر در سال ۱۹۹۳، در سن ۲۹ سالگی درگذشت. جون مدتی پس از مرگ خواهر خود به زبان آمد و گفت: «بالاخره آزاد شدم. جنیفر جان خود را فدای زندگی من کرد». ناگفته نماند که جون پس از مرگ خواهرش یک زندگی آرام در پیش گرفت و مابقی عمر خود را در کنار والدین، در بخش غربی ولز سپری کرد.

«مردی که حدود ۱۸ سال در فرودگاه زندگی کرد!» «مهران کریمی ناصری» یک پناهنده ایرانی بود که بین سال های ۱۹۸۸ تا ۲۰۰۶، در یک فرودگاه در کشور فرانسه زندگی می کرد. مهران در سال ۱۹۷۷ از ایران تبعید شد و سپس، مدتی به عنوان پناهنده در بلژیک مقیم گشت. چند صباح بعد، مهران تصمیم گرفت از مسیر فرانسه عازم لندن شود اما در بین راه، پاسپورت و مدارک خود را گم کرد. هواپیمای او در لندن به زمین نشست ولی بلافاصله، پس از آگاهی مسئولین از فقدان مدارک، وی به فرانسه دیپورت شد. از آنجایی که مهران هیچ وطنی برای مراجعه نداشت و از مدارک لازم برای سفر یا خروج از فرودگاه نیز برخوردار نبود، مجبور شد در ترمینالِ ۱ فرودگاه «شارل دو گل» مقیم گردد. مهران ۱۸ سال تمام در فرودگاه زندگی کرد تا این که بالاخره به خاطر ابتلا به بیماری، اجازه خروج وی از فرودگاه و انتقال به بیمارستان صادر شد.

«مردی که در طول زندگی خود هم کوتوله و هم غول پیکر بود!» در سال ۱۹۱۷، مرد ۱۸ ساله اتریشی مجارستانی به نام «آدام راینِر» قامتی معادل ۱/۲ متر داشت. مدتی بعد، او به عارضه تومور در غده هیپوفیز مبتلا شد که به موجب آن، قدش تا سن ۳۲ سالگی به ۲/۱ متر رسید. راینر در سال ۱۹۵۰، در سن ۵۱ سالگی درگذشت. در آن هنگام قد او معادل ۲/۳ متر بود. راینر را نخستین انسان تاریخ می دانند که در طول حیات خود، هم کوتوله بودن و هم غول پیکر بودن را تجربه کرده است.

«سربازی که ۲۹ سال پس از اعلام رسمی پایان جنگ جهانی دوم، هنوز فکر می کرد جنگ ادامه دارد!» در دسامبر سال ۱۹۴۴، یکی از افسران اطلاعاتی ارتش ژاپن به نام «هیرو اونودا» به جزیره لوبانگ در کشور فیلیپین اعزام شد تا به گروهی از سربازان ژاپنی محلق شود. چند ماه بعد، متفقین جزیره مذکور را تسخیر کردند و تمامی سربازان ژاپنی، به غیر از چهار نفر را کشتند. اونودا یکی از این چهار نفر بود که به همراه سه نفر دیگر، به سمت تپه های مجاور متواری شد و جان سالم به در برد. مدتی بعد، به اونودا و همرزمان او خبر خاتمه جنگ ابلاغ شد، اما آنها به گمان شایعه و توطئه، خبر را باور نکردند. بالاخره، در سال ۱۹۵۰، یکی از سربازان خود را به نیروهای فیلیپینی تسلیم کرد. دو سرباز دیگر نیز سرنوشت چندان خوبی نداشتند. آنها در جریان درگیری با جنگجویان غیرنظامی منطقه، در سال ۱۹۷۲ کشته شدند. با این وصف، فقط اونودا باقی ماند. سرانجام، در سال ۱۹۷۴، یکی از فرماندهان سابق ارتش ژاپن از محل استقرار اونودا مطلع شد و زمینه ساز پایان یافتن دوره طولانی مأموریت او گردید. بدین ترتیب، پس از ۲۹ سال، مأموریت نظامی افسر ژاپنی به پایان رسید.

«زنی که شوخی شوخی صاحب عنوان نخستین شهردار زن در آمریکا شد!» نخستین زنی که در تاریخ ایالات متحده به عنوان شهردار انتخاب شد، زنی به نام «سوزانا اِم. سالتِر» بود. در سال ۱۸۸۷، در شهر کوچک آرگونیا واقع در ایالت کانزاس، عده ای از مردان تصمیم گرفتند به صورت شوخی نام خانم سالتر را در فهرست کاندیداهای انتخاب شهردار جای دهند. آنها قصد داشتند با این اقدام به همگان ثابت کنند زنان برای حضور در عرصه سیاست هیچ اقبال و شایستگی ندارند و بهتر است هرگز به این حوزه وارد نشوند؛ اما اوضاع، بر خلاف میل آنها، جور دیگر پیش رفت. خانم سالتر پس از آگاهی از اقدام شوخی آمیز مردان، ابتدا شگفت زده شد اما کمی بعد پذیرفت به یک شرط وارد رقابت انتخاباتی شود: در صورت پیروزی در انتخابات، اختیارات شهردار و دفتر اقامتش، تمام و کمال به او واگذار شود. جالب است که شرط پذیرفته شد، انتخابات برگزار گشت، و در نهایت، نام خانم سالتر به عنوان پیروزِ رقابت از صندوق خارج شد. بدین ترتیب، نخستین شهردار زن در آمریکا، شوخی شوخی منصوب شد.

«مردی که با تقلب، برنده یک میلیون پوند در مسابقه معروف شد!» در سال ۲۰۰۱، «چارلز اینگرام»، در جریان مسابقه معروف «چه کسی می خواهد میلونر شود؟»، با کمک های غیرقانونی همسرش «دایانا» و یکی از شرکت کنندگان مسابقه به نام «تِکوِن ویتاک»، برنده یک میلیون پوند شد (معادل ۱/۲۹ میلیون دلار). اما شیوه تقلب رسانی چه بود؟ سرفه. هنگام مطرح شدن سوال، اینگرام گزینه ها را با صدای بلند می خواند؛ هنگامی که به گزینه صحیح می رسید، ویتاک با سرفه خود علامت می داد پاسخ همین است. در نهایت، پس از لو رفتن ماجرا، هم خانم و آقای اینگرام و هم آقای ویتاک به مجازات زندان محکوم شدند. به علاوه، خانواده اینگرام ملزم به پرداخت ۱۱۵ هزار پوند جریمه (معادل ۱۴۹ هزار دلار) و هزینه های مربوط به رسیدگی حقوقی گردید.

«نخستین مردی که در حین سفر فضایی جان باخت!» «ولادیمیر کوماروف» خلبانی اهل شوروی بود که برای نخستین سفر فضایی بشر و هدایت «سایوز ۱» برگزیده شد. در حین طراحی و ساخت سایوز ۱، کوماروف و برخی دیگر از مهندسان، انتقاداتی جدی به روند اجرای پروژه و مسائل ایمنی آن وارد نمودند اما از آنجایی که حکومت شوروی قصد داشت تحت هر شرایط، در سالروز تولد «لنین»، نخستین فضاپیمای حامل انسان را به فضا اعزام کند، انتقادات مذکور نادیده گرفته شد. در پی مخالفت های کوماروف، سازمان هوافضای شوروی، «یوری گاگارین» را به عنوان جایگزین احتمالی برای هدایت سایوز ۱ برگزید تا در صورت انصراف خلبان اصلی مشکل خاصی پیش نیاید. کوماروف علی رغم آگاهی از ایرادات فنی، از آنجایی که هیچ تمایل نداشت جانِ دوست صمیمی اش «گاگارین» به خطر افتد، خود عهده دار مأموریت پرواز شد. در نهایت، سایوز ۱ از زمین بلند شد و به فضا رفت، ولی پس از ورود به جو زمین، دچار نقص فنی شد و منهدم گشت. جالب است بدانید، کوماروف در وصیت نامه خود خواسته بود، مراسم تشییع جنازه اش با «تابوت در باز» انجام شود تا سردمداران شوروی با چشمان خود حاصل اقدام نسنجیده شان را ببینند
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فقط میتونم بگم
برگام
عالی
عالی بوددد
جالب بید
عالی بود✨
جالب بود
اول؟