سلام بچه ها🤗 سوپرایز🥳🥳🥳 عکس داستان رو عوض کردم😅 و راستی بچه ها چون این داستان یکم طولانی ممکنه بشه تصمیم گرفتم بین پارت ها یه چند تا تست هم بزارم پس به اونا هم سر بزنید😅😘😘
تا رسیدی به خونه چمدون و کیف و مانتو و شالتو پرت کردی گوش اتاق و خودتو انداختی رو تخت.........با صدای گوشیت بیدار میشی، تهیونگ داره زنگ میزنه صداتو صاف میکنی و جواب میدی، ادا: الو، سلام تهیونگ. تهیونگ: سلام ادا، یه سوال و یه خبر دارم برات. ادا: بگو گوش میدم. تهیونگ: خب خبرم اینه که برای فردا کمپانی بیگ هیت از مدرسه برامون مرخصی گرفته که بریم کمپانی تا برای آهنگمون باهمون هماهنگ کنن. ادا: خب دیگه. تهیونگ: سوالمم اینه که چرا تلفنت رو جواب نمیدادی؟ ادا: من خواب بودم، چطور مگه؟ تهیونگ: چون خیلی نگرانت بودیم چون با یه حال خسته ای از فرودگاه برگشتی خونه و دیشبم مریض بودی و استراحت نکردی🙂. ادا: نه نگران نباش خوبم فقط یخورده سر ماجرای پلیس فرودگاه بهم ریخته بودم😐. تهیونگ: آهان حالا فهمیدم، از نقشه ی من خیلی خوشت اومده بود😎 ما اینیم دیگه😉. بعد شروع کردی خندیدن بخاطر اعتماد به سقف تهیونگ😂. تهیونگ گفت: باشه من دیگه برم، فردا میبینمت👋. بعدش باهاش خداحافظی کردی و رفتی که یخورده تو گوشیت بگردی که
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
آجی ببخشید چند روزه درگیره امتحانا شدم😅کلا اومد دیدم نصف داستان از دست رفته😐😂
عالیییییییییییی بودی آجی😍😍
ببین گفتم ادا رو به تهیونگ برسون🥺🥺
ممنون آجی😘😘
والا من که خودم دارم احساس میکنم یه مدت بلید داستان نویسی رو قطع کنم خیلی خر تو خر شده😐هم امتحانای آخر سالم هم کلاس ریاضی هم کلاس زبان هم کلاس ویولن دیگه زندگی برام نمونده😂
اون دختره خواهر تهیونگ بود؟!
نه خواهرش نبود تو ادامه داستان باهاش آشناتون میکنم