مفهوم واژه آزادی؟

برای شروع، همه ما میدانیم قانون چیست و حتی نتایج پیروی از قانون‌ سبب چه چیزی می‌شود، قانون چیزی نیست جز احکام‌ وضعی‌، عوامر و نواهیه عمومی و یا حتی کم و بیش ثابت، قانون ها چیزی نیستند جز احکامی برای دنیاداری‌ یا علایق پست استکباری. چنانچه که مردم از این قوانین و احکام‌ پیروی کنند انسانیت خود را از دست داده به دو دسته "جانورسان"و "دون‌ جانور" تنزل‌ پیدا خواهد کرد🤝🏻

«آزادی‌ دنیوی این‌ نیست، که‌ هر کس‌ هر چه‌ دلش‌ می‌خواهد، بکند. بلکه‌ آزادی‌ آن‌ است، که‌ افراد، آنچه‌ را باید بخواهند، بخواهند و بکنند و آنچه‌ را موظف‌ به‌ خواستن‌ آن‌ نیستند و مجبور نباشند؛ انجام‌ دهند...»| منتسکیو در نیمه‌ قرن‌ هیجدهم می‌نویسد: «هیچ‌ واژه‌ای‌ به‌ اندازه‌ واژه‌ آزادی‌ ذهن‌ مردم‌ را به‌ خود جلب‌ نکرده‌ است‌ و هیچ‌ واژه‌ای‌ هم‌ مانند آزادی‌ به‌ معانی‌ مختلف‌ به‌ کار نرفته‌ است. .

-"برای‌ بعضی‌ از مردم، آزادی‌ یعنی‌ اختیار داشته‌ باشند، کسی‌ را که‌ خودشان‌ به‌ او اختیاراتی‌ داده‌اند؛ به‌ محض‌ این‌که‌ خواست؛ از آن‌ اختیار استفاده و ظالم‌ شود؛ خلع‌ کنند. برای‌ عده‌ای‌ دیگر، یعنی‌ بتوانند، کسی‌ را که‌ باید مطیع‌ او باشند خودشان‌ انتخاب‌ کنند. دسته‌ سوم، آزادی‌ را در این‌ می‌دانند؛ که‌ حق‌ داشته‌ باشند و زور کنند." آزادی تنها یک واژه است، واقعیتی به نام آزادی در جهان هستی وجود ندارد که حتی بشود برای آن ارزشی تایین کرد!، آزادی واژه ایست که تنها بر پیشانی پیرانی سیر از اسارت چسبانده اند. 

آزادی چیزی است که قانون گذار تنها در زمانی که میل به انجامش را داشته باشد به دیگری می‌بخشد، و هروقت هوس کرد از آنها باز می‌ستایند، آزادی چیزی که انسان با اراده و فداکاری به دست می‌آورد نیست، همچین واقعیتی نمی‌باشد که درباره یکایک انسان ها در تاریخ جغرافیا و فرهنگ مردم داری صدق کند و تحقق یابد! بلکه تابع تصمیم گیری یک حاکم و هوس لحظه ای آن است. آزادی با تعریف منتسکیو چیزی نیست که قانون گذار ملزم به رعایت آن باشد، دراصل، وحشتناک تر از آن، قانون گذار خالق آزادی شما نیز به شمار می‌آید!.