فالو = فالو ( فالو نکنید = م. رگ )

* آنیا * صبح با اینکه تعطیل شده بود خیلی زود بیدار شدم .
از پله ها پایین رفتم و برای خودم صبحانه درست کردم .
بعد از مرگ بابام ، دیگه هرگز املت برنج با سس باوم زمینی نخورده بودم .
نشستم پشت میز و شروع به خوردن کردم .
با خودم گفتم :" یعنی امیلی میخواد ازم انتقام بگیره ؟ چجور انتقامی ؟ نکنه می خواد رابطه منو دامیان رو بهم بزنه ؟ "
از این فکرا دست برداشتم و خودمو آروم کردم . آما جمله آخر مدام تو ذهنم می آمد .
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
یه چند نفرم حداقل به داستان من سر بزنن😔
خیلی خوب بوددد
قلبمو بگیرید داره می پاچه😱💗
میگم ، میشه لطفا چالشو انجام بدید ؟
🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿🗿
هیچکس:کاربرای تستچی نمیتونن رمان قاشقانه و انیمه ای بنویسن.
واکنش صادقانه کاربر لونا:
جدی میفرمایید🌚؟پس ما اینارو از کجامون دراوردیم؟🌚😌
😂
جوری که امیلی رومخه
واقعااااااا
این داستان 🛐🛐🛐🛐
وایولت اورگاردن😭😭😭
وات ؟
عالی لطفا پارت بعد هم بزار🌱
بعدی بعدی بعدی
خیلی خوب بودددد