این یه داستان ساخت خودمه:) منتظر پارت های بعدی باشید💗
چشمانش را باز میکند،دنیا برای او عجیب است،او در بیمارستان است،چند پرستار بالای سرش میبیند که نگران هستند،نمیداند چه شده،او نمیتواند چیزی بگوید،پرستار ها اورا به مردی نشان میدهند،اما......ولی دیگر یادش نمیاید چه شد!
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالی عالی
پارت بعد خبرم نکنی 🥄🥄* تو فک کن چاقوعه کیبورذمو عوض کردم نداره.. 🗿
چشممم😂😂😂
برای پارت بعد خبرم کن یوهو😼
چشم😆😉
منتظرم عالی بود💚⛳✅
مرسی🐇💜🪄