این یه داستان ساخت خودمه:) منتظر پارت های بعدی باشید💗
چشمانش را باز میکند،دنیا برای او عجیب است،او در بیمارستان است،چند پرستار بالای سرش میبیند که نگران هستند،نمیداند چه شده،او نمیتواند چیزی بگوید،پرستار ها اورا به مردی نشان میدهند،اما......ولی دیگر یادش نمیاید چه شد!
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
30 لایک
وااای بیچاره لیلی 🥺😭💔
ولی یه دوست خوب داره که تا اخر دنیا باهاشه 👌🏻😁
عالیییی بود 🤌🏻
اره💓🥲
مرسی❤❤❤
خواهش 🔥🍁
عالی و فوق العاده بود...
مرسی زیبا:))) 💖
فوق العاده بود
ادامه بده
مرسی قشنگم🥹💗🎀
حتما🍩🍬
الحق که داستان بهتر از این نیست👏🏻👏🏻👏🏻👍🏻👍🏻❤️❤️
عالی بود 💝
قربونت شم❤🤌
مرسی💗🍭
خیلی قشنگ بودد
مرسی💙💝💚
منتظر پارت بعد هستم
💖🤍
خیلی قشنگ بود موفق باشی
میشه فالوم کنی
مرسی💖💜
حتما خوشگل🎀✨
ممنونم قشنگم
خیلی قشنگ بود
من که توی ذهنم ادامه داستانو میسازم:
قربونت برم🍩🍬
😆😂
مدیونی فکر کنی اسم منم سارا عه😻
جدییی؟ 😍😍😀🎀
تو هزارمین دوستمی که اسمت ساراست🥰👈👉
🥰🥰🎀🎀
عالی عالی
پارت بعد خبرم نکنی 🥄🥄* تو فک کن چاقوعه کیبورذمو عوض کردم نداره.. 🗿
چشممم😂😂😂