اینو دیگه واقعا چرت و چرند نوشت-
هیچوقت کاملا نشناختمش؛او دختری بود که درون آینه زندگی می کرد. لبخند جلوهای بی همتا به صورتش داده بود و گاهی برایمان آواز می خواند. گاهی هم افکار عجیب غریبش را برایمان بازگو می کرد. اگر حواست نبود ممکن بود در قصه هایش غرق شوی و هرگز پلک هایت را باز نکنی. میگفت قبلا که در دنیای آدم ها زندگی میکرده به مدرسه میرفته. از مدرسه که میگفت برق چشمانش خاموش می شد. اما مگر او عاشق یادگیری نبود؟
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
جماعت ۷۰۲ خوش آمدید=)🌹
خوشگل بودددددد
پشت اینم از اون مفهوما هست یا نه؟؟؟؟
تشکر..
نه از اون مفهوما نیست😭
عه
ولی تعریف الکی نکنید خدایی.. چند جاشو سوتی دادم💘
یه نقطه کلا نذاشتی سوتی کجا بود
خب اینم سوتیه
خشمل بود
تشکر
وای چطوری یه همچین ایده ای به ذهنت رسید؟ دهنم واموند..دمت گرم
واقعا؟😭 مرسی
وای اره باو اصن اس اخر چشام گشاد ازین حجم از زیبایی..با استعداد کی بودی تو؟
مخم زده شد-
خعلی پستات خوبه..بنظرم ادم فوق العاده ای هستی. چطور میتونی انقد با استعداد باشی؟ واقعا از توصیف زیبایی پستات با کلمات قاصرم
وایوای مرسییییی😭
خیلی قشنگ بود.. واقعا لذت بردم
مرسیی
مثل بقیه داستانات عالی بود اصلا چرت نیست!♡
عوا مرسی😭
خیلی خوب بود این یکی.. شبیه صدای زنگوله منه، البته که اینجا پیداش نمیکنی😉
دروغ چرا بگم هیچی از حرفت نفهمیدم😕
صدای زنگوله یکی از داستانامه.
خیلی خب از زیر سنگم که شده پیداش میکنم💪
آها باشه😭
تنها راهنمایی من تغییر افکار است
این فوقالعاده بود
به سوی تغییر افکار-
مرسیی
خیلی قشنگ بود
تشکر