و دوباره یه داستان دیگه 😃😃😃
در ایام گذشته قصابی در یک محله زندگی می کرد. یکی از روزها یکی از چشم های قصاب به شدت شروع به خارش و درد کرد به همین خاطر فوراً نزد یکی از دوستان قدیمی اش که حکیم باشی محله بود، رفت.
حکیم باشی تا چشم سرخ شده و اشک آلود قصاب را دید فوراً چند نوع گرده را در هم آمیخت و برای چشمش دارویی درست کرد و گفت: «روزی سه وعده صبح و ظهر و عصر دو قطره از این دارو را در چشمت بریز تا خوب شوی.»
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
جالب بود
تنکس 🤌
مطلب مفید و جالبی بود
ممنونم 🤏