-و چه زیبا و رویایی بود دیدار ما
تکان های ریز قطار باعث شد تعادلش بهم بخورد و به روی زانو های کوچکش فرود امد. درد خفیف دلیل دیگری برای گریه اش شد و این دفعه شدیدتر اشک هایش سرایز شد و با خود گفت: الان-الان چی میشه؟تنها قراره این وسط بمونم؟اخ میسوزه پام. چند دقیقه ای همان گونه نشست. برنامه ای برای تغییر حالتش نداشت،گویا هنوز باور نکرده بود که واقعا از خانواده جدا شده. هر لحظه احساس ترس مثل کودک خردسال بر او غلبه می کرد و بیشتر فکر می کرد پوچ است. خانوم مسنی که چرخی پر از بطری های آب و شکلات رو به رویش بود به او نگاهی انداخت که گویا موجودی حقارت امیز است و گریه ی ملورین شدت باورنکردنی گرفت. زن که ظاهرا متعجب شده بود رو به رویش زانو زد:بلند شو ، باید بری داخل یک کوپه. و بدون منتظر ماندن پاسخ دست کوچک دختر را گرفت و به طرف واگنی هل داد. پشت ملورین غمگین به در کوپه بود و تا زمانی که برنگشته بود متوجه حضور های معذب افراد نشده بود. چهره اش خنده دار و شلخته تر از قبل شده بود و نوک بینی اش حال قرمز شده بود. با آستین های لباس کاراملی خود اشک هایش را پاک کرد و سرش را به یک طرف هم کرد و به پسری که شکلات غورباقه ای میخورد خیره شد: تو همونی نیستی که توی دیاگون الی دیدمت؟
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
28 لایک
اولین کامنت🎀
عالی زود پارت بعد رو بده
اسلیترینی نباشهههههه
نه اینکه گروه بدی باشه ولی به شخصیت معصوم ملورین نمیخوره که اسلیترینی باشه
ذوققق- پارت جدیدددد:)))
نگو که اسلایترینهههههه چون قراره به اندازه ی وقتی که آلبوس اسلایترینی شد تعجب کنممممممممم😵💫🤭😌 به هر حال عالی بود برای یک لحظه از دراکو به خاطر رفتارش بدم اومد🥴(فقط یک لحظهههههه)
پارت بعدددددد
عالی بودددد
منتظر پارت بعدی هستیم جناب پدفوت🌚🎀
ملورین بیچاره..
عالی بود 💖 💖
بی نهایت منتظر پارت بعدشم...
چرا حس میکنم ریموس و سیریوس پدرخونده ی ملو هستن و ملو بچه ی بامبیهه؟
فکر کنم چون واقعا همونطوریه😕