در این پست میخوام درمورد اتفاق های ترسناکی که برای من و خانوادم پیش اومده صحبت کنم
۱.یبار صبح از خواب بیدار شدم و دیدم مادر و خواهرم در مورد چیزی دارن صحبت میکنن.رفتم پیششون و خواهرم گفت که دیشب روم بختک افتاده بود.میگفت که از خواب پاشده و هیچ تکونی نمیتونسته بخوره و یه دستشم بالا بوده انگار یکی گرفتتش.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
میدونم شاید ربطی نداشته باشه..درباره اسلاید چهارم مامانم،مامان بزرگم،کلا بزرگای خانواده همیشه میگن شبا جارو نکنید خونه رو..چه برقی چه غیر برقی.
یاخدا
نگاه کردم و اون چیزی که دیدم رو هیچ وقت فراموش نمی کنم😔یه چشم سیاه که بجز یه نقطه ی قرمز وسطش چیز دیگه ای نداشت . جیغ زدم و بعدش بیهوش شدم . وقتی هم که بهوش اومدم چیزی درباره ی اون قضیه نگفتم و فقط گفتم سرم گیج رفته بود
جدی؟
اره ولی سعی کردم با شروع سال جدید این افکارو بندازم دور ولی... آلن گفتم😑
بگووو خونتون کجاست منم ازین اتفاقا میخوامممم(بذار مال خودمو بگم)
یه بار داشتم با دوستم از مدرسه برمیگشتم خونه (الان چهارساله میگذره) بعد از راه کوتاه تر رفتیم که توش خونه های خالی و خرابه زیاد داشت بعد من داشتم با دوستم حرف میزدم یهو از پنجره ی یه خونه یه جن دیدم که کلا سفید بود اما صورتش سیاه بود یهو برگشت بهم لبخند زد منم جیغ کشیدم با دوستم تا خونه دویدیم بعد از اون روز سردرد زیاد میگیرم و هرازگاهی تو خوابام میبینمش چند ماه پیش هم دوباره بیرون از خواب و خیال دیدمش و از موقع قلبم هم درد میکنه
خونه قبلیمونه ولی مطمئنم توش جن و اینا داره
واییی بمیرم برات امیدوارم زود تر خوب بشی
خوشم اومد 😐
❤
میشه بگی خونتون کجاست من اون طرفا پیدام نشه🤍💫🤝
توی روستاست ولی دیگه اونجا نیستیم
🤍💫