الهه ناز²

ای الهه نازم؛دلتنگ بوی زلف هایت هستم

ای الهه نازم؛دلتنگ این هستم که باری دگر با آن صدایت مرا صدا بزنی

ای الهه نازم؛خنده هایت مانند دارویی برا تسکین درد هایم است

ای الهه نازم؛دلتنگ آنم که چشمانم بار دیگر چشمانت را ملاقات کند

ای الهه نازم؛چه میشد فقط باری دگر با آن صدای زیبایت به من بگویی دوستت دارم و در آغوشم بگیری و من زلفانت را نوازش کنم

آری ای الهه نازم؛من بعد از تو به این روز افتادم به دیوانگی زدم خودم را تا مردم بفهمند چگونه شیفته و دیوانه تو بودم و خواهم بود

اوه..ای الهه ناز من!خودتی؟واقعا خودتی؟خواب که نمیبینم؟الهه نازم پیش منی؟بلاخره آمدی سراغ من؟بلاخره آمدی پیش من؟الهه نازم از پیش من نرو دگر از پیش من نرو..پیش من بمان ترو به خدا دگر از پیش من نرو..مرا در آغوشت بگیر..بزار با بوی آغوشت بتوانم خوابی راحت داشته باشم..الهه ناز من..از پیش من نمیروی که :)؟ مگر خودت نگفته بودی که یک روزی میایم و پیشت میمانم..؟امروز همان روز است..مگر نه..؟

این را گفت و چشمانش را بست برای ابدیت و رفت به سوی کسی که سالهاست منتظرش است.