
سلام سلام☺!!!بچه ها یه خبر مهم!!! من تو پارت بعدی عکس داستان رو عوض میکنم😬چون یه قانون برای خودم گذاشتم که هر ۱۰ پارت عکسو عوض کنم😅بوس بوس
از زبان ادا: همینطور که منتظر هواپیما بودیم جونگی گفت: هی ادا نظرت چیه تا وقتی هواپیما میرسه یخورده شیرموز بخوریم😉 منم گفتم: ولی جونگ کوک تو همین الان شیرموز خوردی😂 جونگ کوک گفت: این حرفت مثل این میمونه که بگی من همین الان حرف زدم پس دیگه باید لال بشم😐 منم که دیدم چه صورت خرگوشی باحالی به خودش گرفته گفتم: ولی باید بیشتر فکر کنم، آخه یکی از اعضای bts از بنده شیرموز خواسته اند🤔 من که هستم که درخواستشان را رد کنم😂 بفرمایید تا برویم و برایتان شیرموز آوریم😅 از ذوقی که تو چشمای کوک دیده میشد میتونستم بگم وِی علاقه خاصی نیز نسبت به شیرموز دارد😂 بلند شدم و مثل پرنسسا جلوی کوک بزرگ تعظیم کردم و گفتم: بفرمایید پرنس جونگ کوک از خاندان سلطنتیbtsبیایید برویم تا برایتان از جنگل های آمازون موز و از وجود گاو های فرانسه شیر بیاوریم تا شیرموزی از نژاد بوفه ی فرودگاه به دست مبارکه ی شما برسانیم😂"اینجا ادا داره مسخره بازی در میاره" یهو همه پسرا پقی زدن زیر خنده اومدم مثل پرنسس ها دست کوکی رو بگیرم که یه مرد با لباس پلیس فرودگاه به فارسی گفت: ببخشید خانم ، این پسر ها با شما نسبتی دارند🤨؟ منم تا برگشتم و پشت سرمو دیدم یادم اومد که دیگه زیادی تو نقش خدمتکار دربار غرق شدم و الانم باید جواب پس بدم😳
گفتم: اممممممم....خب....." یه ایده ای به ذهن ادا رسید" گفتم: راستش این پسرا برادر های بزرگترمن😇پلیس گفت: اما اونا که بیشتر شبیه مردم کره این🤨ولی شما شبیه ایرانیایید. گفتم: خب من شبیه مامانمم چون مامانم ایرانیه و بابام کره ایه😬پلیس: میتونید معرفی شون کنید چون به نظر همسن میخورید🤨😒؟ گفتم: خب من هان وون هستم و اینم که کنارمه برادر دوقلوم جونگ کوکه البته ما اصلا شبیه هم نیستیم. به کره ای به جونگ کوک و پسرا گفتم: تظاهر کنید برادرامین، اگه نکنین بهمون شک میکنه و از پرواز عقب میمونیم، جونگ کوک تو هم تظاهر کن داداش دوقلومی😬 بعدش به پلیس گفتم: ببخشید چون فقط بین برادرام فارسی بلدم باید بهشون توضیح میدادم😇 پلیس به تهیونگ اشاره کرد و گفتط: ایشون اصلا شبیه شما و برادراتون نیستند. تا اومدن حرف بزنم تهیونگ گوشیشو داد دست پلیس و دستشو انداخت دور گردنم😳🤯بعد پلیس یه نگاه بهم کرد و گفت: پس بگو چرا این پسره با شما فرق میکرد😐پرواز خوبی داشته باشید. بعدشم پلیسه رفت، رو به تهیونگ کردم و گفتم: احیاناً چی تو گوشی بود که یارو اینجوری منصرف شد و رفت؟
تهیونگ گفت: هیچی فقط بهش گفتم من نامزدتم😇 پسرا همه با هم با لحن تعجب آمیزی گفتن: نامزد!!!!!!چه ایده ی خوبی🤭 گفتم: چی؟!!!!نامزد!!!!! تهیونگ گفت: چطور مگه😎نمیخوای نامزد همچین مرد جذاب باشی😉 اومدم جوابشو بدم که پروازمون رو از توی بلند گو اعلام کردن. منم گفتم: بعدا راجبش حرف میزنیم😳
توی پرواز دوباره به بن بست برخوردم، مثل پرواز قبلی صندلی من کنار تهیونگ بود🙄ایندفعه دیگه واقعاً چه گلی تو سرم بریزم، وقتی نشستیم سرجامون جی هوپ و شوگا که صندلی جلوییمون بودن رو به ما کردن و گفتن: اووووو🥺کیوته🤭. منم هم که واقعا مونده بودم چه ریاکشنی نشون بدم فقط سکوت کردم😂 توی پرواز همش سعی میکردی که خوابت نبره ولی برای بار سوم خوابت میبره و سرت هم میوفته رو شونه ی تهیونگ. از زبان جونگ کوک: وقتی میدیدم که چقدر ادا و تهیونگ به هم میان اون احساس قشنگ توی قلبم داشت پاک میشد و راستش قبل از اینکه باورش کنم داشت پاک میشد
از زبان ادا: پرواز که نشست اومدم بیرون و از همه خداحافظی کردی و رفتی یه تاکسی گرفتی و سوار شدی
امیدوارم خوشتون اومده باشه😘😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
خواهش میکنم😅