7 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♧J.OK.ER♧ انتشار: 4 سال پیش 39 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام بچه ها اومدم با پارت پنج امیدوارم دوست داشته باشید🥰
انچه گذشت:تو شرط یه هفته رو بردی پس نق نزن برو............عروسک هارو دادم دستش............نمیتونی خانم جوان ............من بقیه نیستم..........رفتیم خونه ........با چهر عصبانی..........خندیدن .........گفتم یاد بگیره دیگه شرط یه هفته ای رو نبره ...........یه مهمونی میگیریم ..........سزار بورژوا راسی و کوفین رو دعوت کردیم برای مهمونی ...........کسی که عاشقشم ادرینه ......اگه یادتون نیومد برید پارت قبل رو بخونید بریم برای شروع:
از زبان دکتر نفریا :خب بااین ژن عقاب و ژن پلنگ سیاه توی دو بطری متفاوت(با دکتر نفریا اشنا میشید)خب حالا این ماده فضایی که از یک شهاب سنگ به دست اماده رو ترکیب میکنیم خب اماده شد فردا به همه نشون میدم که من یه دکتر احمق نیستم بلکه از اونا هم باهوش ترم (دکتر ادم بدی نیست فقط داخل یه مسابقه با تهمت جایزه که براش سه سال زحمت کشیده بود رو از دست داد)از زبان مرینت :خونه لرزید همگی دویدیم بیرون که لرزش تموم شد گفتم مهمونی دیگه بسه و همه رفتن خونشون منو ادرین رفتیم تو اتاق تا بخوابیم ادرین گفت باید پیش اون بخوابم ولی من گفتم میخوام با عروسک هام بخوابم گفت اونارو هم بیار گفتم باش عروسک هارو اوردم پیش خودم ادرین منو برد تو بغل خودش تو گوشتم اروم گفت خیلی دوست دارم پرنسسم 🥰منم گفتم من دوست ندارم قیافش این شکلی شد😟😢گفتم من عاشقتم و بغلش کردم _ای شیطون بلا +خب دیگه میخوام بخوابم _باشه اروم💏 خوب بخوابی عزیزم +توهم همینطور صبح بیدار شدیم دیدیم ساعت نه صبح ادرینو بیدار کردم رفتیم لباس عوض کردیم دست وصورتمون رو شستیم و رفتیم پایین تا صبحونه بخوریم رفتیم پایین دیدیم میز اماده است نشستیم که بقیه هم اومدن نشستن گفتم اول از همه موضوع عشق شما شیش تا باید بگم که زیاد از حد دلبری یا نمیدونم بوسو شیطونیو اینا نداریم _راست میگه ولی جلوی ما اشکال داره تو اتاقاتون راحت باشید همشون یه نفس راحت کشیدن+اگه امارتون رو بگیرم که زیاده روی کردید سرتون رو میبرم شیفهم شد همهشون گفتن بله تیکی گفت تو ادرین مشکل ندارین ما مشکل داریم گفتم ماهم همینطور ادرین قیافش اینجوری شد😢گفتم لوس نشو غذا تون رو بخورید بعد ازادید بعد از صبحونه لباس های اسپرت دخترونه پوشیدم میخواستم برم بیرون که ادرین هم اومد اونم لباس اسپرت پوشیده بود گفت باهم بریم گفتم باشه داشتیم تو خیابون ها قدم میزدیم که یه نفر رو دیدیم که چهار تا بطری دستش بود یه دفعه حورد زمین دوتا از بطری هاش شکست و ریخت رو ما اون ماده هاهم بعد از چند ثانیه محو شدن رفتیم کمک اقا کردیم و گقتم ببخشید دوتا از بطری هاتون شکست گفتم ممنون اشکالی نداره خدارو شکر دوتا ش هست چون برای اینا خیلی زحمت کشیدم تا برنده مسابقه شم گفتم حتما میشید اقا گفت ممنون و رفت ماهم نفهمیدیم چی شد رفتیم کنار رود سن نشستیم ادرین از من پرسید حیوان مورد علاقم چیه من گفتم عقاب مال تو چیه گفت پلنگ سیاه گفتم عجب حیوان درنده ای گفت علاقه من دیگه
که دیدم به جای ادرین یه پلنگه فوری رفتم عقب پلنگه پاشد اومد سمتم حرف زد اون پلنگ حرف زد گفت حالت خوبه😱گفتم تو تو حرف میزنی نمیخوای که منو بخوری مگه نه گفت مرینت از چی حرف میزنی منم ادرین چرا باید تو رو بخورم گفتم دروغ نده تو ادرین نیستی گفتت چرا میگی من ادرین نیسیتم گفتم یه نگاه به خودت بنداز نگاه خودش کرد رقتم عقب گفت کو بدنم کو موهام من این شکلی نیستم یکم شک کردم گفتم اگه تو ادرینی من از چی زیاد رویش بدم میاد گفت از اینکه زیادی ببوسمت دیگه مطمئن شدم که ادرینه گفتم ادرین خودتی چطوری شدی این پلنگ سیاه گفت نمیدونم که یهو ادرین رفتم عقب گفتم چیشده گفت تو کی هستی با مرینت چی کار کردی عقاب بد گفتم ادرین یه بار دیکه بهم بگی عقاب بد خودم خفت میکنم ازتم نمیترسم که یه پلنگی راستی چرا بهم گفتی عقاب نگاه خودم کردم دیدم تبدیل به عقاب شدم گفتم یا خدا این چه جورشه 😱ادرین گفت مرینت تویی گفتم نپه ننتم گفت مرینت اومد سمتم که گفتم ادرین تو یه درنده ای من یه پرنده ام پس نباید نزدیکم شی تو یه حیوون وحشی من یه اهلی (واقعا عقاب اهلی )گفت توهم وحشی هستی گفتم بیا از دید مردم دور شیم وگرنه میندازنمون تو باغ وحش گفت راست میگی راستی تو میتونی پرواز کنی تو بال داری گفتم حتما میتونم بالامو باز کردم دیدم نشد یکم بال شدم بلند شدم از روی زمین همینجوری بال زدم که خیلی بالا رفتم به ادرین گفتم دنبالم بیاد پرواز کردم تا خونه ادرین اینا ادرین هم با سرعت دنبالم میومد پرواز کردم رفتم تو حیاط با پر های درو باز کردم ادرین اومد داخل بعد درو بستیم (عکس پارت جناب ادرین خان)
(عکس پارت مرینت خانم هستن)رفتیم داخل که ناتالی مارو دید جیغ کشید که تیکیو پلگو ادرینا و ادری و مرت و نذیر اومدن اونا هم تا مارو دیدن ترسیدن یه چیزی برداشتن و سمتون گرفتن گفتن گمشید موجودات عوضی عصبانی شدم گفتم بیشعور من عوضیم خودم میکشمت تیکی رفتم دنبال تیکی و بقیه هم اینجوری نگاه میکردن😱نذیر یکم قیافش رفت تو هم گفت این اخلاق رو هم مرینت داره وایسادم پرواز کردم رفتم کنارش گفتم شنگول حخب مرینتم دیگه گفت ممکن نیست مرینت انسانه نه عقاب راستی تو چطور حرف میزنی گفتم مثل پلو توتوری خب منم یه انسانم مثل اون نگاه ادرینم کردم دیدم میواه برداشتم خابیده و دونه دونه میخوره گفت چیشد نمایش ادامه نداره گفتم ادرین تو کری یا خ.ر.ی گفت چی گفتم نه نو کری میگی نمایش ادامه نداره پاشو تا حسابتو نرسیدم و پاشد ناتالی و بقیه اینجوری نگاه میکردن 😳گفتن مرینت ادرین شمایید گفتم نیم ساعته دارم همینو میگم گفتن چجوری اینجوری شدید منم از وقتی که رفتیم بیرون تا الان رو توضیح دادم تیکی گفت نکنه اون ماده ای که روی شما ریخته باعث این شده گفتم اره راست میگی گفتن شما قبل از تبدیل به پلنگ سیاه و عقاب فکر نمیکردی گفتیم چرا گفتن به مرینت و ادرین فکر کنید گفتیم باشه به خودمون فکر کردیم که دوباره تبدیل به انسان شدیم گفتم وای شما نابغه اید گفتن ما اینیم دیگه گفتم وایسا دوباره به عقاب فکر کردم تبدیل به عقاب شدم و دوباره به مرینت فکر کردم و تبدیل شدم گفتم همینه من به عقاب فکر کنم تبدیل میشم بهش ادرینم به پلنگ سیاه گفتن منطقیه گفتم اره ولی باید اون اقا رو پیدا کنیم گفتن راست میگی گفتم ادرین تو میتونی بوشو پیدا کنی شب که شد میریم همونجا که با اقا بودیم و ردشو میگیریم گفتن خیلی نابغه ای نگاه ساعت کردم
دیدم ساعت چهار بعد از ظهر گفتم بچه ها ساعت چهار بعد از ظهره من گشنمه که همشون تایید کردن ناتالی رفت غذا بیاره وقتی غذا اورد همگی نشستیم و غذا خوردیم وقتی تموم کردیم من رفتم تو اتااق ادرینم پشت سرم اومد رفتیم داخل ادرن درو قفل کرد گفتم چیکار میکنی گفت هیس اومد نزدیکم یه لبخند زد وبغلم کرد بعدش موهام رو نوازش کرد بعد اروم💏من همراهیش کردم بعدش یه اهنگ رمانتیک گذاشت اومد جلوم زانو زد و دستشو دراز کرد گفت افتخار میدی بامن برقصید پرنسسم گفتم البته و دستشو گرفتم اونم بلند شد رفتیم رقصیدیم من سرمو گذاشتم رو سینش اونم سرشو گذاشت رو سرم اخره ای رقص اروم 💏بعد از ده دقیقه جدا شدیم اروم بهم گفت خیلی عاشقتم گفتم من روانیتم گفت منم دویوونتم بعد بلندم کرد و تو هوا چرخوندم منم دستمو باز کردم و خندیدم که نگاه کردیم دیدیم شبه به ادرین گفتم دوساعت دیگه میریم نگاه ساعت کردیم دیدم ساعت ۱۲ هست گفتم پس حله (دوساعت بعد)+همگی اماده اید همه گفتن بله گفتم پس بریم رفتیم همون جا من گفتم ادرین وقتشه ادرین تبدیل شد و بوشو گرفت و دنبالش کرد رسیدیم به یه محل بعد رفتیم داخل دیدیم همون مرده داره ازمایش میکنه گفتم ادرین تبدیل به خودت شو اونم تبدیل به خودش شد رفتیم از پشت گرفتمش و به یه صندلی بستیمش گفتم اقا گفت شماهایید گفتم پس مارو یادته خوبه این ماده هایی که امروز ریخت روس ما چی بود گفت چه ماده ای گفتم ادرین اونم گفت باشه هردوتامون تبدیل شدیم گفتم اینا گفت پس اثرش واقعیه گفتم میگی این چیه یانه بعد تبدیل به خودمون شدیم گفت این ازمایش من بود میخواستم به نحوه ای یه ماده ای درست کنم که بشه انسان رو حیوانات ترکیب کرد ترکیبی از حیوانات و انسان ولی فکر کردم غیر ممکنه ولی شما ممکنش کردید گفتیم میشه مارو از این ماده راحت کنید گفت متاسفم این کار غیر ممکنه این ماده با ژن بدنتوت ترکیب شده و اگه اونو بکشیم بیرون شما ها میمیرید گفتم شت میشه درباره اینا بگید گفت اینا خب وقتی تبدیل میشی میتونی فرا تر از عقاب باشی میتونی حتی توی فضا هم نفس بکشیو تو تو سرعت خیلز بالایی داره پنجه های قوی و محکم که هیچ چیزشون نمیشه من میخواستم از این قدرت ها دربرابر دشمنان وحشی کشور محافظت کنم گفتم کدوم دشمن گفت کشور های دیگه نه موجودات حال بهم زنی ههستن که خیل بد هستن من دوسال پیش دیدمشون اونا نمیتونستن بیان تو روشنایی من هم یه حفاظ درست کردم که اونا رو از هرچی سایه و روشنایی هست بترسونه میخواستم اونا رو نابود کنم ولی اونا تنوستن خودشون رو به شکل انسان دربیارن
گفتم پس وظیفه من دوست پسرم جنگیدن با این موجودات هست گفت بله شما باید بااین موجودان بجنگید اگر مشکلی داشتید بیاید پیش من گفتم اسمتون چیه گفت الکساندر نفریا گفتم خوشبختم من مرینت والفرد و دوست پسرم ادرین اگراست گفت شما همون طراح و مدل معروف هستید اینو که گفت یادم اومد که فردا مده گفتم ببخشید ما باید بریم گفتم ادرین بدو شرکت گفت چرا که گفت بریم همه خدافظی کردیم اونا با ماشین ولی ما با قدرتمون رفتیم خونه لباسو دادم بهشون و پکشیدن خودشون رو نگاه کردن پلگ اومد جلوی تیکی ویکم ژست گرفت رفتم از پشت سر یه پس سری بهش زدم که گفت ای چته گفتم برای خواهر من دلبری میکنی گفت غلط کردم گفتم کار خوبی کردی نگاه ساعت کردم دیدم ساعت هفته گفتم مد ساعت ۱۰ بدویید لباس هاتون رو درست کنید پلگ ادرین ادریو ادرینا بیاید اتاق رفتیم برای ادرین یه کلاه قرمز گذاشتم برای پلگ یه دسمتال سبز تو جیبش برای ادری یه گل سر و برای ادرینا یه گل سر ابی گذاشتم گفتم تمومه به تیکی و مرت و نذسر گفتم لباس هاتونو بپوشید تا بریم منو تیکی دوساعت داشتیم خودمون رو درست میکردیم و تا لباس پوشیدیم دوساعت و نیم شدم رفتیم سریع سوار ماشین شدیم و رفتیم شرکت ار در پشتی رفتیم داخل که صدای مجری اومد گفت حالا مد اول ادرین اگراست ادرین رفت و دوتا ژست عالی گرفت و اومد بعد پلگ و ادری وادرینا بعد گفت طراح این لباس ها خانم مرینت والفرد من طبق معمول کلاه عینک و ماسکو زدم و رفتم روی صحنه همه میگفتن صورتتو نشون بده ولی من میگفتم نمیشه بعد مجری گفت برنده کسی نیست جز ادرین اگراست نفر دوم لوکا کوفین نفر سوم پلگ اگراست بهتون تبریک میگم و برنده طراح مرینت والفرد بعد سوفیا دوپنچنگ و لایلا راسی گفتم خیلی خوبه که یهو ...(عکس پارت لباس ادرین هست)
خدافظ تا پارت بعد امید وارم خوشتون اومده باشه 🥰❤
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
خیلی باحال بود
ممنون
عالی بعدی رو زود بزار
ممنون شاید بعدی دو یا سه روز دیگه بیاد