وقتی رفت ، آن شب نتوانستم بخوابم . نه اینکه دیوانه شده باشم که خیالش را توی ذهنم راه ببرم . نه . حس میکردم . همه چیز از من میگریخت . حتی وسایلِ خانه از پنجرهها بیرون میدویدند . دیوارها دور میشدند و من و خیالِ او تنها مانده بودیم .
در خیال نوشتن نامهای خطاب به تو بودم که پیش از لبریز شدن استکان چای به خود آمدم . خیالت چنین است ؛ مرا چنان در خود غرق میکند که اگر به خانهمان موشک هم بزنند متوجه نخواهم شد یا اگر شبها نقشِ آبی چشمهایت در ذهنم جان گرفت آنقدر به تو فکر کنم که نور صبحگاهی به من خواهد زد و صدای گنجشکها را میشنوم .
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
آرام بخواب . به لیست Favourite افزوده شد.
توسط 333
-💗💗
آخی😭🛐
وای سمفونی مردگان:))
))))