داستان کوتاه...
گونه ام با هر حرکت باد خراشیده می شد. هوا سرد بود. خیلی سرد. آنقدر سرد بود حتی قدم زدن روی سنگفرش ها هم صدا می داد. با هر قدم صدای شکستن چیزی به گوشم می رسید. شاید اشتباه می کردم. شاید به جای یخ های خیابان دلم بود که می شکست.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
می دونستید اگه دنبالم کنید در عرض 24 ساعت ئنبال میشید
و امتحانات ترمتون رو 20 میشید
ممنون میشم حمایت کنین چون حمایت میکنم
هر قدر پستام رو لایک کنید به همون تعداد پستاتون لایک میشه
پین ادمین زیبارو؟
عالی بود
مرسی🧡
عالی
مرسی🤍