
پارت دوم✊✊

در همون لحظه جونگ کوک یه چیز مبهمی گفتو من چشمامو باز کردم چیزی که دیدم سقف اتاقم بود -من که الان فن ساین بودم.... یعنی همش خواب بود!!!! 😢😭 دیدم گوشیم داره زنگ میخوره تا اومدم جواب بدم خودش قطع شد(خیلی بده برای منم پیش اومده) گوشیم رو نگاه کردم دیدم 28تا تماس بی پاسخ از مامان غرغرو 12تماس بی پاسخ از مخاطب ناشناس -از کی این همه مهم شدم که انقدر بهم زنگ میزنن وای وایسا ببینم ساعت......ههههیع 7:38دقیقه!!!!!!!! بدو بدو لباسامو پوشیدم (عکس تست عکس لباسته) نامه رو برداشتم بدو بدو رفتم پایین تا درو باز کردم رفتم تو بغل یه مردی تیشرتش مشکی بود سریع خودمو ازش جدا کردم ماسک زده بود معذرت خواهی کردم تا داشتم میرفتم مچ دستمو گرفت گفت*فکر نمیکنی احیانا اون برگه مال من باشه؟ -همسایه های جدید ما شمایین؟ از آشنایی با شما خوشبختم امیدوارم همسایه های خوبی برای همدیگه باشیم *ممنونم ببینم چرا وقتی باهام حرف میزنی توی چشمام نگاه نمیکنی؟ برای یه لحظه توی چشماش نگاه کردم وای چقدر برام آشناست - ببخشید من شما رو جایی ندیدم؟ *منو؟ -بله *نمیدونم من باید برم خدافظ😁 -خدافظ😦 داشتم میرفتم خونه که فضولیم گل کرد -نه فضولی مردم کار بدیه..... ااااه نمیتونم مقاومت کنم. اینور و اونورو دید زدی که احیانا مادرت خواهرت برادرت یا همسایه ها نباشن خوب نگاه کردی-نه خدا رو شکر کسی نیست. رفتی توی حیاط پشتی از پنجره ی خونشون دید زدی -ا همون پسره اومد تو *هوف هیونگ نزدیک لو برم -لو بره؟ برای چی باید لو بره؟ ماسکشو در آورد -ای این ج ج ج جونگ کوکه؟ باید به هینا بگم گوشی رو در آوردم یهو یه نفر گوشی رو از دستم کشید گفت×کسی نباید از این ماجرا بو ببره بهش نگاه کردم - پا ر ک جی جی جیمین؟ ×آره آفرین اسممو درست گفتی😄 یهو چشمم سیاهی رفت دیگه چیزی نفهمیدم. (از زبان جیمین)
یهو دختره افتاد ×ا خانم خانمممممم چتون شد خانم؟ $چی شده جیمین؟ ×وای نامجون بد بخت شدیم دختره داشت باهام حرف میزد یهو غش کرد $غش؟ ×آره😦الان چیکار کنیم من میترسم. $ببین کسی نباید بفهمه الان من کولش میکنم میبرمش تو اتاقت ×اتاق من جا نداره اتاق هیچکس جا نداره جز اتاق کوک که هیچکس اجازه ی ورود داخلش رو نداره $الان کوک کجاست؟ ×توی هال با وی آهنگ میسازن $خب تو حواسشونو پرت کن تا من اینو ببرم تو اتاق کوک بعدش حالش که جا اومد میارمش بیرون ×باشه رفتم سر جونگ کوکو گرم کنم دیدم داره اماده میشه! ×هی جونگ کوک کجا با این عجله؟ *دارم با جینو جی هوپ و وی میریم بیرون تو هم میای؟ ×نه ممنون خوش بگزره😁 *ممنون بریم گایز؟ خب ما رفتیم چیزی خواستین پیام بدین خدافظ ×خدافظ.....رفت؟ آره رفته نامجؤوووووووووووون بیا رفتن $رفتن؟ ×اره $اوکی اومدم (از زبان نامجون) رفتم توی اتاق کوک دختره رو گزاشتم روی تخت جونگ کوک چشماشو باز کرد $ا بیدار شدی؟ -نه من خوابم خواب خواب. دوباره سرشو گزاشت روی بالشت و خوابید. من رفتم بیرون. (از زبان خودت😆) دو سه ساعت خواب بودم بیدار شدم دیدم روی یه تخت دونفره خوابم برده صدای دادو بیداد از بیرون میومد صدای التماس کردن یه نفر یهو صدای پا اومد من خیلی خوابم میومدر دوباره خوابیدم. (از زبان جونگ کوک) اومدم توی خونه جیمین و نامجون مضطرب به نظر میومدن جیمین بهم گفت بشینم پیشش بازی کنم ولی من خیلی خستم بود نامجونو جیمین و یونگی خیلی اصرارم میکردن یونگی که دیگه بی خیال شد اما جیمین نامجون خیلی اصرار کردن آخرش من قبول نکردم رفتم توی اتاقم درو بستم لباسمو عوض کردم ولی چون میخواستم بخوابم تیشرتمو درآوردم رفتم روی تختم روی کتفم یه چیز نرم مثل مو بود که قلقلکم میداد صدای نفس کشیدن میومد
نفسش برای یه لحظه قطع شد ترسیدم برگشتم دیدم😨 (از زبان ایسول) داشتم راحت میخوابیدم که یهو یه نفر اومد روی تخت اولش چشمام نیمه باز بود یهو دیدم یه پسر که بلیز نداره کنارم دراز کشیده و روشو ازم برگردونده بود برای یه لحظه انقدر ترسیدم که نمیتونستم نفس بکشم یهو پسره روشو برگردوند چشم تو چشم شدیم من خیلی ترسیدم برای همین از تخت خودمو انداختم پایین پسره که به نظر میرسید برق از سرش پریده بدو بدو تیشرتشو پوشید خیلی شبیه کوک بود اومد و آروم گفت*برو بیرون تا خواستم دهنمو باز کنم داد زد*گمشو بیرون منم بغض کرده بودم یهو دیدم بازومو گرفت محکم گرفته بودش یهو اومد جلوی بقیه من سرم پایین بود داد زد*کدومتون اینو آورد ین تو اتاقم؟ دوربین مخفیه نه؟ بازم میخواین لو بریم؟ ×من توضیح میدم *نیازی نیست خودم دارم میبینم دستمو محکم کشیدم کنار و یدونه سیلی بهش زدم بعدشم همه بهم خیره شده بودن البته با تعجب منم همشونو زدم کنار و بدو بدو رفتم سمت در درو کوبیدمو با گریم که شدت گرفته بود رفتم خونه رفتم توی اتاقم که تلفنم زنگ خورد اشکامو پاک کردم دیدم هانیوله گوشی رو برداشتم -الو هانیول؟ +سلام ایسول درو باز میکنی؟ -چرا؟ اگر اومدین در بزنید اینکارا چیه+ نه ماها تو راهیم دوستم اومده میخواد یه چیزی از اتاقم بیاره -نه من درو باز نمیکنم میترسم +نه بابا قابل اعتماده -نه بهش بگو بره وقتی خودت توی خونه بودی بهش بگو بیاد من میترسم خدافظ +الو؟ ا.......

گوشی رو قطع کردمو تصمیم گرفتم برم بیرون این پسره رو نگاه کردم تا رفته باشه دیدم رفت لباسای سیاهمو پوشیدم موهامو باز گزاشتم فقط گوشی و هندزفریو کیف پولمو بردم درو باز کردمو آهنگ پلی کردم (عکس تست عکس لباسات) رفتم. (از زبان جونگ کوک) دستشو محکم گرفته بودم یهو دستشو کشیدو یه سیلی زد به صورتم طوری که دیگه نتونستم حرف بزنم معلوم بود خیلی ناراحتش کردم با چشمای اشکی رفت و درو کوبید میدونستم کار خودش نیست اما عصبانی بودم چون وقتی داشتیم با بچه ها بر میگشتیم یه ساسنگ فن تعقیبمون کرد شانس آورد یم جی هوپ فهمید از همون عصبی بودمو سر این بیچاره خالی کردم😔$این چه رفتاری با همسایت بود هان؟ ×اون تقصیری نداشت کار منو نامجون بود اون حالش بد بود و اگر کس دیگه ای میدیدش برامون بد میشد برای همین آوردیمش تو اتاق تو برای اینکه ماها جا نداشتیم. *باید به من میگفتین √خب حالا که فهمیدی برو عذرخواهی کن *اه جی هوپ چرا باید عذر خواهی کنم وقتی که.. √وقتی که به کسی بی احترامی میکنی وظیفته ازش عذر بخوای حالا برو *آخه €برو دیگه اه مخمو خورد *یونگی من مختو خوردم یا اینا مخ منو خوردن؟ £ا بسه دیگه خسته شدم برو عذر خواهی کن تموم شه بره *باشه تهیونگ رفتم اه رفتم لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون دیدم همزمان اونم با لباسای سیاه و موهای باز با یدونه هندزفری تو گوشش داره راه میره اشکاش قطره قطره روی زمین می چکید خیلی ناراحتش کردم معلومه قبل اونم روز خوبی نداشته. دنبالش کردم و تمام راه حواسم بهش بود که یهو
(از زبان ایسول) همینطوری برای خودم راه میرفتم که یهو ناخود آگاه وایسادم با خودم گفتم شاید بهتر باشه برم همون رودخونه ای که مال بابا بزرگ بود ولی فقط به خودم نشونش داده بود راهمو کج کردمو رفتم سمت رود خونه همینطوری رفتم که گوشیم زنگ خورد دیدم هانا داره زنگ میزنه گوشی رو برداشتم-الو؟ &الو چرا خونه نیستی؟ -حالم بد بود اومدم بیرون کار دارم &کی میای؟ -هر موقع کارم تموم شد خدافظ قطع کردمو ادامه دادم رسیدم وسط جنگل همون جا یه صدایی اومد انگار صدای گرگ بود یا خدا گرگ از گرگا میترسم از هرچی نترسم از گرگا میترسم گرگه رو به رو بود که یهو پرید جلوم داشت میومد جلو که یهو صدای یه پسر اومد رومو کردم اونور ماسکشو پرت کرد اونور داد زد مواظب باش!!! من شوکه شده بودم دوید سمتم بغلم کردو دوید گرگ دنبالش بود ولی خیلی سرعتش زیاد بود با اینکه من سنگین بودم اه حالا چشمش میزنم ولش کن . گرگه بی حال و بی رمق افتاد انقدر دوید و از گرگ دور شد تا اینکه خودشم افتاد از روی کمرش اومدم کنار دویدم نبضشو چک کردمو دیدم نبض داره ولی خیلی تند میزنه ترسیدم یهو دیدم دستشو کوبید روی زمینو رو به روم نشست یا خود خدا این که کوکه اینجا چیکار میکنه؟ دستشو گزاشت روی شونه هام و نفس نفس زنان گفت:منو ببخش بد قضاوت کردم خیلی بد حرف زدم ببخش. یهو گریم گرفت گفتم-اما اما شما *اره من همونیم که محکم بهش سیلی زدی جون جونگ کوک آخرین کلمش توی ذهنم اکو شد [جون جونگ کوک]

خب دوستان بگید ببینم خوشتون اومد؟ ادامه بدم؟ چالش:اگر یه روز تو مترو ببینی جونگ کوکو دارن میزنن چیکار میکنی؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مگه میزورم من دادش یه شوکر داره هر وقت تنهایی میرم بیرون با خودم میبرم و اگه ببینم دارند میزننش شوکشون میدم 😈😂
پارت بعدی رو زودتر بزار