توضیح : این داستان داستان غمگینی هست و این پارت اوله ☺️☺️ ناظر رد نکن به خدا جیز بدی نداره😭❤️
ماماااان، لطفا آروم تر برو!
_ آروم، باشه، ولی یوکی ما عجله داریم.
باشه.
نمیدونم چرا الکی مامانم میگه دیر شده. مامان حنا همیشه تو کار ها عجله داره 😐.
داشتیم از پیش ر. و. ا. ن. پ. ز. شک. بر میگشتیم به خونه ی خالم ولی چون راه طولانی بود مامانم بد جور عجله داشت. من با خودم خود درگیری دارم، به خاطر همین میرفتم پیش ر. و. ا. ن پ. ز. ش. ک
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
بچه ها اگه لايک ها به بیست تا برسه پارت دو هم میزارم
گردنبند یا یه عکس با یه فرد مهم زندگیش
نزدیک تر شدی اون چیزه داخل جبعه اتفاق داستان رو میسازه ❤️ ربط به کاغذ داره ☺️
ربط به کاغذ داره ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
لایک ها که به بیست رسید پارت دو هم میزارم
ممنونم
اول؟ o(╥﹏╥)o
عالی بود
ممنونم ❤️❤️❤️❤️🫠