فکر کن از گذشته ات خیلی جلو باشی اما هیچی از گذشتت ندونی و اولین صحنه ای که بعد از فراموش کردن گذشتت هست تاریکیه اگه بخای احساسی باشی با جیغ همه را جمع میکنی و کلی سوال داری اما نه! داستان من فرق داره من احساسی نخواهم بود قراره منطقی باشم اونم توی تاریکی مطلق نمیخاهم تاریکی مرا بدرد
اخ! چقدر چشمانم درد میکند !انقدر چشمانم سنگین است که نمیتوانم بازشان کنم.دستم را تکان دادم انگار روی دستانم وزنه ۲۰ کیلویی گذاشته بودند به هر زحمتی بود دستم را تکان دادم بلاخره چشمم را بازی کردم . واقعا انگار بسته بودن چشم هایم با باز بودنشان فرقی نداشت چون در هر صورت تنها چیزی که میدیدم تاریکی بود!سعی کردم از رکی تختی که رویش خوابیده بودم بلند شوم . به سمت پنجره ای که روبرویم بود رفتم پنجره ای بسته که صحنه پشت پنجره هم باز تاریکی بود. تاریکی پس از تاریکی!
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
ععععاااااللللیییییی ببببببووووودددددد