-فیلنامه در مورد مردی مبتلا به بیماری "اسکیزوفرنی" هست که وقتی برای خرید به خارج از خانه میره اعلامیه ترحیم خودش رو میبینه... نویسنده خودم هستم پس لطفا کپی نفرمایید *لطفا تمامی لوکیشن ها رو فضایی خاکستری تصور کنید تا حس و حال داستان به درستی منتقل بشه*
ادوارد با صدای ناله و شیون آشنایی چشم میگشاید، جسم تماما سیاه با چشمان درشت و براقش بالای سر او ایستاده و مانند مردگان متحرک دست تکان می دهد؛ زمانی که از بیدار بودن ادوارد مطمئن شد به سما درب رفت و از اتاق خارج شد اما صدای ناله مانندش تا لحظاتی به گوش میخورد. ادوارد غرولندکنان -درحالی که به سایه سیاه دشنام میداد- دستی به صورت رنجورش میکشد، چشمان قهوه ایش پف کرده و موهای مجعدش مثل لانه پرنده ای، در هم پیچیده بود ولی تنها چیزی که اهمیت نداشت همین بود. بی حوصله از تخت نرمش دل می کند و دمپایی های رو فرشی پشمی اش که فرسوده و نخ نما شده بود را به پا می کند و به جعبه قرص های روی میز عسلی نگاه میکند. -دیشب قرص هام رو خوردم؟ با حالتی تمسخرآمیز پوفی میکشد: البته که نه، وگرنه اون کریهه اینجا نبود.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
به هر حال اینم خیلی عالی بود🫵🎀
پس اون داستانت چی؟😭
نمینویسمش
چراا
حوصلسو ندارم
😭😭😭
پستت خیلی خوب بود♥️🫂
امیدوارم در آینده یکی از بهترین کاربر ها بشی☺️👍🏻
اگه میشه لطفا به پست و اسلایس های منم سر بزنید🙃🤍
بک هم میدم😉🤯
ادمین زیبارو پین؟☺️🫂