9 اسلاید پست توسط: AVA انتشار: 8 ساعت پیش 143 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بله بلاخره رمان جدید 👍🏻🤭
اول یه معرفی :
راستی !عکس از کاراکتر ها نمیدم که بتونید یه تصور ازشون داشته باشید
جولیا جکسون ، شخصیت اصلی ، دوست صمیمی سم کلینتون ،موهای بلند طلایی ، گروه گریفیندور ، قد بلند ، ، پوست روشن ، اصیل زاده
سم کلینتون ، دوست صمیمی جولیا جکسون ، موهای کوتاه قرمز ، پوست گندمی ، گروه گریفیندور، خونسرد و اجتماعی ، تقریبا قد کوتاه ، آروم و باهوش ، دورگه
لیلی گراسل ، قد متوسط ، موهای قهوه ای و کمی بلندتر از سر شانه ، پوست سفید ، چشم های آبی ، گروه اسلیترین ، اصیل زاده
داستان تو سال پنجم اتفاق می افت ه .
علامت دراکو : 💚
علامت جولیا: 🎀
علامت سم :⭐
فلش بک به زمان آشنایی دراکو با دینا | وارد قطار شدم . خیلی شلوغ بود و همه کوپه ها پر بود . چشمم به یه کوپه افتاد که یه پسر اونجا نشسته بود و کتاب میخوند . رفتم و پرسیدم🎀 :« سلام ! میشه اینجا بشینم ؟ همه کوپه ها پره .» اونم گفت💚 :« آ...آره ،حتما .»رفتم روبه روش نشستم .به ظاهرش دقت کردم ، موهای یخی و چشمای خاکستری . گفتم 🎀: « اسمت چیه ؟ » 💚 :« دراکو . دراکو مالفوی . اسم تو چیه ؟ » 🎀 :« جولیا جکسون . تو هم سال اولی هستی ؟» 💚:« اوهوم » 🎀:« منم .» تا وقتی که به هاگوارتز رسیدیم هیچ حرفی نزدیم .تو هاگوارتز، خانمی خودش رو پروفسور مک گناگال معرفی کرد و شروع کرد به خواندن اسم ها برای گروهبندی . بعد از چند نفر اسم همون پسره که تو قطار پیشش نشستم رو خوند . کلاه بدون تردید گفت :« اسلیترین !» بعد سه نفر اسم منو خوند :« جولیا جکسون » با استرس رفتم بالا و نشستم رو صندلی . دستام یخ کرده بود . کلاه با چند دقیقه مکث گفت :«
گفت :« ...گریفیندور !» رفتم سمت میز گریفیندور .
|پایان فلش بک |
*سال سوم *
با پروفسور مگ گونگال کلاس داشتم و دیر کرده بودم . بدو بدو سمت کلاس میرفتم که یهو به یکی بهم خورد و افتادم زمین . 🎀:« ببخشید....» 💚:« نه تو ببخشید من خوردم بهت » متوجه شدم که اون کسی که بهم خورده بود مالفوی بود . تعجب کردم و بلند شدم و دوباره شروع به دویدن کردم . حدود سه چهار دیقه ای طولکشید تا برسم . وقتی رسیدم ، مالفوی هم اونجا بود . شکر مرلین مگ گونگال نیومده بود . نشستم پیش سم . ⭐:« کجایی تو دختر ؟! خوبه ۱۰ دقیقه زودتر از من از خوابگاه بیرون اومدی !» 🎀:« تو راه خوردم به مالفوی . و در کمال تعجب معذرت خواهی کرد ! باورم نمیشه » ⭐:« عجیبه » مگ گونگال اومد و درس رو شروع کرد . | بعد کلاس |
با سم داشتیم میرفتیم اتاقمون که فهمیدیم دوباره مالفوی با هری دع....واش شده . طرفدار هیچ کدومشون نبودیم ، پس به راه ادامه دادیم . وقتی رسیدیم ، سم لبخند شیطنت آمیزی زد . ⭐:« از مالفوی خوش.....ت میاد ؟ » 🎀:« سم شوخی میکنی ؟؟» ⭐:« به نظرت شوخی بود ؟» خیلی قاطع گفتم🎀:« من از اون خوش.....م نمیاد » ⭐:« پس چرا تو کلاس کلا چشت رو اون بود ؟» خشکم زد🎀:« م...من ؟! نه بابا ... حتما اشتباه دیدی .»⭐:«چشمای من هیچ وقت اشتباه نمیبینن»🎀:« سم ، بس کن . من از اون خوش....م نمیاد . خب ؟» ⭐:« خیلی خب ، تو گفتی و منم باور کردم » چشم غره ای بهش رفتم و به ادامهکارم رسیدم.
| فردا |
امروز کلاسی نداشتیم و به خاطر همین توخوابگاه ها مونده بودیم . امروز با لیلی قرار بود برم بیرون . شروع کردم به لباس پوشیدن . ⭐:«واسه کی تیپ زدی ؟» 🎀:« دوستم» ⭐:«دوستت پس....ره؟؟» 🎀:« نه » ⭐:« اوکی »به ساعت نگاه کردم ، ساعت ۵ و نیم بود !! ما ۵ قرار داشتیم ! موهامو سریع بستم و از اتاق بیرون رفتم . وقتی رسیدم محل قرارمون ، لیلی اونجا نبود .یعنی اومده دیده من نیستم رفته ؟ البته شاید اونم یادش رفته بود که قرار داریم و دیر میاد .روی یه نیمکت نشستم و منتظر موندم . بعد حدود دو سه دقیقه مالفوی رو دیدم که داشت از اونجا رد میشد.
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
پستت خیلی خوب بود♥️🫂
امیدوارم در آینده یکی از بهترین کاربر ها بشی☺️👍🏻
اگه میشه لطفا به پست و اسلایس های منم سر بزنید🙃🤍
بک هم میدم😉🤯
ادمین زیبارو پین؟☺️🫂
فرصت؟
راستی عالی بود
شخصیت اصلیش منم مرسی اوا جونم❤❤❤❤😍😍😍😍
عالی
خیلی خوشم اومد داستان قبلیت هم دنبال می کردم
مایل به فرند؟
ممنون عزیزم🍉
حتما
خیلی خوب بود عالی 🙂👌🏻💚💚
ممنونن💐
عااییی منتظر پارت بعدیممم
ممننوووووننننن🌙🌙🌙