9 اسلاید پست توسط: AVA انتشار: 2 روز پیش 224 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بله بلاخره رمان جدید 👍🏻🤭
اول یه معرفی :
راستی !عکس از کاراکتر ها نمیدم که بتونید یه تصور ازشون داشته باشید
جولیا جکسون ، شخصیت اصلی ، دوست صمیمی سم کلینتون ،موهای بلند طلایی ، گروه گریفیندور ، قد بلند ، ، پوست روشن ، اصیل زاده
سم کلینتون ، دوست صمیمی جولیا جکسون ، موهای کوتاه قرمز ، پوست گندمی ، گروه گریفیندور، خونسرد و اجتماعی ، تقریبا قد کوتاه ، آروم و باهوش ، دورگه
لیلی گراسل ، قد متوسط ، موهای قهوه ای و کمی بلندتر از سر شانه ، پوست سفید ، چشم های آبی ، گروه اسلیترین ، اصیل زاده
داستان تو سال پنجم اتفاق می افت ه .
علامت دراکو : 💚
علامت جولیا: 🎀
علامت سم :⭐
فلش بک به زمان آشنایی دراکو با دینا | وارد قطار شدم . خیلی شلوغ بود و همه کوپه ها پر بود . چشمم به یه کوپه افتاد که یه پسر اونجا نشسته بود و کتاب میخوند . رفتم و پرسیدم🎀 :« سلام ! میشه اینجا بشینم ؟ همه کوپه ها پره .» اونم گفت💚 :« آ...آره ،حتما .»رفتم روبه روش نشستم .به ظاهرش دقت کردم ، موهای یخی و چشمای خاکستری . گفتم 🎀: « اسمت چیه ؟ » 💚 :« دراکو . دراکو مالفوی . اسم تو چیه ؟ » 🎀 :« جولیا جکسون . تو هم سال اولی هستی ؟» 💚:« اوهوم » 🎀:« منم .» تا وقتی که به هاگوارتز رسیدیم هیچ حرفی نزدیم .تو هاگوارتز، خانمی خودش رو پروفسور مک گناگال معرفی کرد و شروع کرد به خواندن اسم ها برای گروهبندی . بعد از چند نفر اسم همون پسره که تو قطار پیشش نشستم رو خوند . کلاه بدون تردید گفت :« اسلیترین !» بعد سه نفر اسم منو خوند :« جولیا جکسون » با استرس رفتم بالا و نشستم رو صندلی . دستام یخ کرده بود . کلاه با چند دقیقه مکث گفت :«
گفت :« ...گریفیندور !» رفتم سمت میز گریفیندور .
|پایان فلش بک |
*سال سوم *
با پروفسور مگ گونگال کلاس داشتم و دیر کرده بودم . بدو بدو سمت کلاس میرفتم که یهو به یکی بهم خورد و افتادم زمین . 🎀:« ببخشید....» 💚:« نه تو ببخشید من خوردم بهت » متوجه شدم که اون کسی که بهم خورده بود مالفوی بود . تعجب کردم و بلند شدم و دوباره شروع به دویدن کردم . حدود سه چهار دیقه ای طولکشید تا برسم . وقتی رسیدم ، مالفوی هم اونجا بود . شکر مرلین مگ گونگال نیومده بود . نشستم پیش سم . ⭐:« کجایی تو دختر ؟! خوبه ۱۰ دقیقه زودتر از من از خوابگاه بیرون اومدی !» 🎀:« تو راه خوردم به مالفوی . و در کمال تعجب معذرت خواهی کرد ! باورم نمیشه » ⭐:« عجیبه » مگ گونگال اومد و درس رو شروع کرد . | بعد کلاس |
با سم داشتیم میرفتیم اتاقمون که فهمیدیم دوباره مالفوی با هری دع....واش شده . طرفدار هیچ کدومشون نبودیم ، پس به راه ادامه دادیم . وقتی رسیدیم ، سم لبخند شیطنت آمیزی زد . ⭐:« از مالفوی خوش.....ت میاد ؟ » 🎀:« سم شوخی میکنی ؟؟» ⭐:« به نظرت شوخی بود ؟» خیلی قاطع گفتم🎀:« من از اون خوش.....م نمیاد » ⭐:« پس چرا تو کلاس کلا چشت رو اون بود ؟» خشکم زد🎀:« م...من ؟! نه بابا ... حتما اشتباه دیدی .»⭐:«چشمای من هیچ وقت اشتباه نمیبینن»🎀:« سم ، بس کن . من از اون خوش....م نمیاد . خب ؟» ⭐:« خیلی خب ، تو گفتی و منم باور کردم » چشم غره ای بهش رفتم و به ادامهکارم رسیدم.
| فردا |
امروز کلاسی نداشتیم و به خاطر همین توخوابگاه ها مونده بودیم . امروز با لیلی قرار بود برم بیرون . شروع کردم به لباس پوشیدن . ⭐:«واسه کی تیپ زدی ؟» 🎀:« دوستم» ⭐:«دوستت پس....ره؟؟» 🎀:« نه » ⭐:« اوکی »به ساعت نگاه کردم ، ساعت ۵ و نیم بود !! ما ۵ قرار داشتیم ! موهامو سریع بستم و از اتاق بیرون رفتم . وقتی رسیدم محل قرارمون ، لیلی اونجا نبود .یعنی اومده دیده من نیستم رفته ؟ البته شاید اونم یادش رفته بود که قرار داریم و دیر میاد .روی یه نیمکت نشستم و منتظر موندم . بعد حدود دو سه دقیقه مالفوی رو دیدم که داشت از اونجا رد میشد.
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
انقد ز.ر.ز.ر نکنید الکی واسه خودتون آوا فقط ماینه منه پس فکرای خطرناک به سرتون نزنه ها وگرنه ...😏
گفتم که بدونید...
باسلام!
بنده اومدم یه اعلامیه به شماها بدم!
آوا ماینه منه. اوکی؟
حالا گفتم بدونید!
راستی اگه آوا رو اذیت کنید.... 😖😖😏😏
فهمیدید بهتره نگم! آوا پینش کن بدون!
شخصیت اصلیش منم مرسی اوا جونم❤❤❤❤😍😍😍😍
پستت خیلی خوب بود♥️🫂
امیدوارم در آینده یکی از بهترین کاربر ها بشی☺️👍🏻
اگه میشه لطفا به پست و اسلایس های منم سر بزنید🙃🤍
بک هم میدم😉🤯
ادمین زیبارو پین؟☺️🫂
فرصت؟
پارت بعدی رو کی میدی؟ 😊
تا دو روز دیگه
چه خوب 😊
باورم نمیشه ! _ پ۱ به لیست داستان های مورد علاقه ام افزوده شد.
ممنون عزیزم
بچن ها فکر کنم این رمان فقط تا پارت ۱۴ تا ۲۰ ادامه پیدا کنه مگه اینکه ایده خوبی برای ادامش به ذهنم برسه
بالاخره رمان جدیددد
امیدوارم جالب باشه حالا بریم پارتای بعدو ببینیم چی میشه
پیشنهاد: آوا خیلی زود دوستشون نکن غیرعادی میشه
😁😁
چشم 🎀
ممنون از امتیازت عشخممم
عالیییییی
ممنوننننن