خب خب میخوام یه داستان با کمک شما بنویسم
خب خلاصه این داستان:
میا دختر ارباب زادهای که به اتفاق یه مهمونی با خانوادش(عمو،پسرعمو/دخترعمو،عمه،دخترعمه/پسرعمه،...) تو عمارت بزرگ مادربزرگ و پدربزرگش در یه روستای دور افتاده روبه رو میشه و کم کم اعضای اون خونه گم میشن حالا مایا...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
شخصیت: پدر میا
سن: 45
چهره: مردی خوش قیافه و با صورتی جدی و مصمم با بدنی رو فرم و یک زخم چاقو روی چشم سمت چپ اش همیشه لباس های رسمی می پوشه مثل کت شلوار با یک دستکش چرم سیاه
اخلاق: جدی و سرد آرام و مصمم همیشه حواسش به همه چیز هست و همه احتمالات رو در نظر میگیره و به هیچکس جز میا و همسرش اعتماد نمیکنه و برای فدا کردن خودش برای خانوادش حتی یک ثانیه هم تردید نمیکنه
اسم و فامیل پدر: ویلیام جانسون
شخصیت: پسر عموی میا تائو که مخفف تئودوره سن:۱۸ چهره یا ظاهر: پوستی گندمی روشن و موهای قهوه ای با ترکیب بور و قد ۱۸۰ و بدنی ورزشی اخلاقیات: معمولا ساکت و آرام اما کنجکاو و دارای خشمی شدید اگر بروز کنه اما صبر زیاد داره و ماهر در دفاع شخصی و استایل دارک و ساده و شیک داره اهل ورزش های رزمی و موتور سواریه
اسم و فامیل: لوکاس جانسون
منم میخوام کمک کنم...باید چیکار کنم؟
دنبالت میکنم و بهت پیام میدم بعد بهت میگم چیکار کنی عزیزم:)
فرصت