
این کاربر بک میدهد•-•

۲۵ اوت بود. سونگمین از خواب بیدار شد و عینکش را پوشید. دوربینش را برداشت و از خانه بیرون رفت. آفتاب در آمده بود. سونگمین به ساعت مچی اش نگاه کرد، ساعت ۸:۳۲ دقیقه بود. سونگمین هرروز به بیرون میرفت و از طبیعت استفاده میکرد و از آنها عکس میگرفت. او پسری خوش قلب بود و خیلی زیاد طبیعت را دوست داشت.

او سر راه به یک مغازه ی کوچک ساعت فروشی رسید. یک ترانه در آن مغازه پخش میشد که سونگمین به آن ترانه گوش داد. وارد مغازه شد و روی یکی از صندلی هایش نشست؛ مغازه دار پسری با موهای قهوه ای روشن و چتری بود که یک ژاکت سبز لجنی پوشیده بود. یک سیدی بزرگ سیاه و سبز دید که مخصوص گرامافون بود. سونگمین از آن سیدی عکس گرفت، بنظرش میتوانست عکس قشنگی درست کند.

مغازه دار به سونگمین گفت : ببینم تو از همه چیز عکس میگیری؟ سونگمین به مغازه دار نگاه کرد، مغازه دار عوض شده بود، حتما دستیارش است : بله، من خیلی عکس گرفتن را دوست دارم. دستیار مغازه دار گفت : میخواهی بهت یه دوربین بدهم؟ زیاد ازش استفاده نمیکنم. سونگمین قبول کرد و از او تشکر کرد.

سونگمین به خانه برگشت و روی مبل خود نشست. کمی فکر کرد، چرا باید مغازه دار به او دوربین بدهد؟ البته دوربین زیبایی بود. سونگمین در یخچال را باز کرد و شیرینی های کوچک خود را بیرون آورد تا آنها را بخورد. روی میز گذاشت و یکی از آن ها را خورد، خوشمزه است. اما همچنان ذهنش مشغول آن دوربین بود.

سونگمین مثل هرروز از خواب بیدار شد و دوربین خود را برداشت، اما ناگهان ایستاد. به دوربینی که مغازه دار بهش داده بود نگاه کرد. شاید بهتره ازش یبار هم که شده استفاده کنم. آن دوربین را برداشت و از خانه بیرون رفت.سر راه، سونگمین به یک پسر برخورد کرد. ببخشید. پسر گفت : اشکال نداره. سونگمین به آن پسر نگاه کرد. موهای قهوه ای تیره و چتری داشت. من کیم سونگمین هستم. منم لی مینهو هستم خوشبختم.

منم خوشبختم. مینهو دوربین سونگمین را دید. این دوربین چیه؟ سونگمین به دوربین نگاه کرد. یه مغازه دار داد بهم، البته من همیشه از چیز های دور و برم عکس میگیرم. میتونم از شما عکس بگیرم؟ حتما! سونگمین دوربین را به طرف مینهو گرفت و دکمه ی عکس گرفتن را فشار داد. اما کاش اینکار را نمیکرد. مینهو قلبش گرفت و به سونگمین نگاه کرد : خب، ظاهرا باید اون دوربینو پس بدی، خدافظ. و لبخند زد. ناگهان مینهو روی زمین افتاد و...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستان کامل:
ببینید، سونگمین به یه مغازه میره که اول مغازه داره یه پسر با موهای قهوه ای چتری بود، اما عوض شد و اون شخص که بهش دوربین رو داده بود اصلا وجود نداشت و یجورایی rوح بود. از اونجایی که طرف مر.ده بود دوربین هم دوربین یک آدم مر.ده بود و بجای اینکه عکس بگیره طرف رو می.کش.ت. پس مینهو mرد
پستت خیلی خوب بود♥️🫂
امیدوارم در آینده یکی از بهترین کاربر ها بشی☺️👍🏻
اگه میشه لطفا به پست و اسلایس های منم سر بزنید🙃🤍
بک هم میدم😉🤯
ادمین زیبارو پین؟☺️🫂
عالیییی بود
یلدای همگی پیشاپیش مبارک ☃️
برای شب یلدا به فالوورام یه کوچولو هدیه میدم ❄️🥰
بک میدم ، ادمین جون اگه ناراحت شدی پاک کن ولی خوشحال میشم پین کنی تا دیده بشم 🫠🥹
اول
@بیبی لیبیت
داستان کامل:ببینید، سونگمین به یه مغازه میره که اول مغازه داره یه پسر با موهای قهوه ای چتری بود، اما عوض شد و اون شخص که بهش دوربین رو داده بود اصلا وجود نداشت و یجورایی rوح بود. از اونجایی که طرف مر.ده بود دوربین هم دوربین یک آدم مر.ده بود و بجای اینکه عکس بگیره طرف رو می.کش.ت. پس مینهو mرد
______
خب چرا آخه💔
چون مرض دارم یه همچین چیزی نوشتم💔
آقرین💔
عالییی
مرسییی🍬
چرا وقتی تست میسازی بهم نمیگی؟
نمیدونم😐🤝
بگو باشه🎀
دارک شد که...
آره متاسفانه😢
عالیییی... 💓
مرسیییی💘
خواهش 💙💫
چرا انقد دارک شد اخرش .... به هرحال عالی بود
زندگی همینه🤝
مرسیی
هعی