یکی از انشا های کوتاهمو که دوست دارم براتون نوشتم. اگر خوشتون اومد خوش حال میشم لایک کنید.
روزی در دل یک جنگل تاریک و آرام که بارش باران با ملودی یک نواختش به سکوت جنگل جان می بخشید آهویی تیزپا با پوستی قهوه ای و لکه هایی پراکنده و سفید که زیبایی آن را دوچندان کرده بود از میان درختانی انبوه که در کنار یکدیگر قد علم کرده بودند در حال گذشت بود. سیمای خورشید تازه نمایان شده بود و قطرات ریز آب و شبنم صبحگاهی بر روی گیاهان فضایی جادویی به ارمغان آورده بود.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
ولی نمیشد اخرش غمگین نشه😭💔
دفعه دیگه 🤝
معرکه بود
واقعا حس رو عالی رسوندی🥲❤
مرسییی
واقعا خودت نوشتی😱؟ عالی بود
مرسیییی
فرصت