برادر! ببخش که نتوانستم برادر بهتری برایت باشم! شاید سرنوشت ما باید اینگونه رقم میخورد! برادر! امیدوارم بهتر ازمن برای خانواده باشی
«هی برادر! بیا بازی کنیم. بیا دیگه». دوباره دستم را میکشد و مجبورم میکند باهاش توپ بازی کنم. به فضای باز میرویم و میپرسم :«خب شوتو! دوست داری چه بازی کنی؟!». دست هایش را بهم میکوبد و میگوید :«دنبال بازی! دنبال بازی!». با قدم های کوچکش سعی میکند از من فاصله بگیرد ولی او را زودتر میگیرم. بیشتر از هرکسی حواسم به شوتو است. میترسم زمین بخورد و تحمل دیدن گریه هایش را ندارم. میخندد و میگوید :«تویا! تویا! تو بهترین برادر دنیایی!». لبخند میزنم. بهترین برادر. میگویم :«نگران نباش شوتو! برادرت نمیذاره هیچ وقت هیچکس اذیتت کنه. این رو همیشه یادت بمونه». سپس به بازی مان با فویومی و ناتسو ادامه میدهیم.
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
42 لایک
اصن امکان نداره تو بد بنویسی،نه؟
عالییییی 🪶🍄
خیلی عالی بوددد
خیلییی خوب بوددد😭😭
ماچ به کلت
مگه میشه داستانای این کاربر بد باشه؟
پستات🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐
واهاااای قوربونت برمم مننن 👀🦋
وای خدانکنه🌻
زیبا🫠
تشکر
وای جوری که قشنگ بود 🥲🥲
ممنون زیبای من 3>
😭😭😭😭
خیلی قشنگ بود✨️🎀
اصن خودت و پستات🛐🛐🛐🛐🛐
تشکر خوشگل مننن ✨
🫂🛐✨️
خیلی خیلی جلوی خودمو گرفتم که گریه نکنم🥲
ولی نتونستم😭
گریه نکنننن نفس
چطوری گریه نکنمممم😭
وایی چقدر قشنگ..😭🛐♾️🛐🛐♾️🛐🛐🛐🛐♾️
اولین پستی که داستانی بود..و من خوندمش..😂
خیلی خیلی زیبا بود❤️
در حدی که نمیتونم با کلمات توصیفش کنم..🛐♾️
ممنونم زیبا خیلی حرفات بهم انرژی داد ✨😭🦋