HARRY POTTER AND THE CURSED CHILD💚 PART 1💚

در پلتفرم ¾ 9 خانواده پاتر در حال قدم زدن بودند. البوس از این نگرانی داشت که اگر در اسلیترین بیوفتد ابروی چند ساله ویزلی یا پاتر هارا برده؟ در ذهنش همش داستان پدرش که در حال گروهبندی بوده تکرار می شد. که چطور پدرش قرار بوده به اسلیترین بیوفتد ولی نیوفتاده...این که چطور جینی به راحتی در گیریفندر افتاده. جیمز متوجه می شود برادرش به چیزی فکر میکند که خیلی وقت است ذهنش را مشغول کرده پس به هری اطلاع میدهد.🪄

آلبوس :اگه بیوفتم تو اسلیترین چی؟ هری :خب میتونه احتمال داشته باشه ولی اگه انقد نگرانی میتونی گریفیندرو انتخاب کنی کلاه گروهبندی نظرخودتو مد نظرش قرار میده آلبوس: واقعا؟! هری :اره واقعا بدو دیر میشه البوس در دلش حرف های پدرش را تکرار میکرد: گریفیندر.... اسلیترینـ... می ترسید ولی با هراس زیاد با زن دایی اش هرماینی ملاقات کرد و از کنار هوگو و دایی اش رد شد. بعد از خداحافظی های طولانی قطار اماده حرکت شد. هرماینی دخترش را در بغل گرفته بود و چک میکرد همه چیز را برداشته است یا نه و همانطور ارام اشک می ریخت. 🪄

وقتی با رز وارد قطار شد، همه کوپه ها پر آدم بود. غیر از یکی از کوپه ها که پسری مو طلایی در آن نشسته بود. پس البوس تصمیم گرفت که با رز به آن کوپه برود ولی رز دست آلبوس را می کشید. آلبوی با بی توجهی به دختر دایی عصبانی اش وارد کوپه شد. اسکورپیوس : هی سلام توباید البوس پاتر باشی، من اسکوریپیوسم ، اسکورپیوس مالفوی!

آلبوس :سلام اسکورپیوس منم البوسم خوشبختم اسکورپیوس : خیلی عجیبه که اومدی تو این کوپه... همه فکر میکنن من متفاوتم آلبوس : خب پس منم متفاوتم رز با صدایی پر عصبانیت گفت: نه تو متفاوت نیستی البوس میدونی که اون یه مالفویه فک نکنم مامان بابات بخوان با همچین ادمی دوست بشی آلبوس: قرار نیست هر چی مامان بابام میخوان منم همونطور باشم اسکورپیوس که از رفتار رز متعجب شده بود گفت :"این دلیل نمیشه که پدرم مرگخوار بوده و یه زمانی ادم بدی بوده منم ادم بدی باشم." رز : البوس بیا بریم! آلبوس:اگه لازم باشه خودم میام رز: باشه! اصلا خودم میرم اسکورپیوس: چرا رز از من بدش میاد؟ آلبوس :شاید چون از بچگی بهش گفتن قضیه رفتار بابای تورو

قطار شروع به حرکت می کند. کسی در کوپه را میزند: کسی قورباغه منو ندیده؟ ای وای تو باید البوس پاتر باشی اسم من ویلیام لانگ باتمه بابام درس گیاهشناسی و معاونت هاگوارتز رو به عهده داره اسکورپیوس :سلام ویلیام اسم من اسکورپیوسه نه قورباغتو ندیدیم ویلیام :باشه ممنون قطار به هاگوارتز می رسد. البوس و اسکورپیوس از کنار جمعیت بچه های دانش اموز رد می شوند. به تالار اصلی که می روند، منتظر می شوند تا پروفسور لانگ باتم اسمشان را صدا کند هلن، میلی... تا البوس سوروس پاتر همه ی تالار ساکت می شود....البوس با لرز به طرف کلاه گروهبندی می رود: _ گریفیندر...گریفیندر...گریفیندر... _ اسلیترین!!!!!!!!! تالار از صدای همهمه بچه ها می لرزید... همه با تعجب به البوس نگاه می کردند. البوس با ترس و عصبانیت به طرف میز اسلیترین رفت. وقتی اسکورپیوس هم به عنوان اسلیترینی انتخاب شد، نمی دانست الان باید خوشحال باشد یا ناراحت. اسکورپیوس : عیبی نداره البوس به جاش باهمیم آلبوس : اخه کی تاحالا دیده یه پاتر توی اسلیترین باشه؟

وقتی موقع رفتن به برج اسلیترین شد، البوس در ذهنش چیز هایی میگذشت: یعنی پدر دروغ گفته؟ اره بایدم دل منو به یه چیز الکی خوش میکرد... ولی بیشتر از دورغش ناراحتم کلاه گروهبندی جز اسلیترین چیز دیگری نگفت یعنی حتی به نظر من توجه هم نکرده بود دقیقا مخالف حرف پدر! در همین حین اسکورپیوس فکری برای دلداری البوس کرد: میخوای به مامانت یه نامه بدی و بگی؟ آلبوس : اون که قطعااا

در همین حال: هری : من دوباره دارم خواب می بینم جینی :منم هر شب خواب می بینم این چیز جدیدیه؟ هری :خوابایی که زخممو درد میاره جینی :یعنی دوبارهـ.... صب کن داره یه جغد میاد اینجا.... یه نامه هم همراهشه وای نکنه البوس کاری کرده؟ هری :جینی اخه البوس هنوز یه روز نشده میخواد چی کار کنه؟ نامه را باز کردند و انچه نوشته بود را باور نکردند: Dear Mr Potter & Miss Weasley Your son fell into the Slytherin group and became friends with Scorpius Malfoy. Unfortunately, your son has not been seen after going to the Slytherin Hall, and most likely he took Scorpius Malfoy with him. This letter will also reach Astoria Greengrass and Draco Malfoy. McGonagall, Headmaster of Hogwarts School of Witchcraft and Wizardry.