11 اسلاید صحیح/غلط توسط: Kiyana💜 انتشار: 4 سال پیش 943 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب خب سلام سلام👋🏻❤️ چی بگم برید بخونید😐😂💜❤️
/ میسو از قبل پشت دیوار وایساده بود و داشت جاناتانو نگاه میکرد
باید مطمئن میشد که جاناتان واقعا درو قفل میکنه
* ۵ دیقه بعد از اینکه جاناتان رفت
£ میدونستم خودم باید اینکارو کنم .. پسره ی احمق
دستکشاشو دستش میکنه و میاد سمت اتاق .
درو قفل میکنه و با یه نیشخند میره بیرون/
[ زمان حال ]
از رو مبل بلند شدم
رفتم از تو کابینتا یه اسنک پنیری برداشتم و شروع کردم به خوردنش .. صدا تلویزیون تا ته بود ..
احساس کردم صدای زنگ در میاد ..
اسنکی که دستم بودو گذاشتم تو دهنم و شروع کردم جوییدنش ..
هم زمان بسته ی اسنکو گرفتم بغلم و دست راستش که بخاطر اسنک کاملا پودری و نارنجی شده بود با لباسم تمیز کردم و با کنترل صدا تلویزیونو قط کردم ..
بازم صدای زنگ اومد..
درست فک میکردم .
با اسنک تو بغلم رفتم سمت در و درو باز کردم ..
با صحنه ای که دیدم خشکم زد ..
بسته ی اسنک از دستم افتاد زمین ...
از زبون جیمین :
رسیدم جلوی برج ..
یکماهی بود که نیومده بودم اونجا ..
برش زمانی »»
از آسانسور پیاده شدم .. ساعت مچیمو نگاه کردم .. [ 5:30 ]
یکم گردنمو تکون دادم و رفتم جلو تر ..
تا نگاهم به در قهوه ای رنگ واحد کارا افتاد پاهام سست شد ..
تمام لحظه هایی که تو اون خونه با هم داشتیم مثل فیلم از جلو چشمام رد شد ...
به زنگ نگاه کردم .. به برچسب قلب شکل کوچیکی که کنار دکمه ی زنگ بود و حالا یکم رنگ و روش رفته بود نگاه کردم ..
یاد اون موقعی افتادم که اون برچسبو برای کارا خریده بودم ..
🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐
+ یااا الان من اینو چیکار کنم ☹️
_ چیو چیکار کنی بیب
+ این برچسبو ..
_ خب کاری لازم نیست که بکنی
+ نه منظورم اینه که کجا بزنمش
_ هرجایی که میخوای .. نیمدونم میخوای بزن رو لباست یا دستت یا کیفت ..
+ ولی نمیشهه☹️ .. اینطوری خراب میشه☹️ .. من نمیخوام خراب شه میخوام همیشه همینطوری نو بمونه ☹️🥺
_ آخه عشقم نمیشه که هرچیزی بالاخره خراب ..
+ ولی من نمیخواام .. اصلا وایسا فهمیدم ..
_ هی کجا داری میری بیب.. وایسا !!
+ آهان ... ببین .. اینجا خوبه .. اینو میزنم کنار زنگ در روی دیوار .. اینطوری هر وقت ببینمش یاد تو میوفتم.. تازه اینطوری همیشه باقی میمونه مثل رابطه ی ما ...
🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐🪐
چشمام پر شد ..
اون برچسب هنوزم سالم بود اما رابطه ی ما نه ...
سرمو تکون دادم که یکم از فکر و خیال بیام بیرون ..
رفتم جلو .. انرژیمو جم کردم و دستمو گذاشتم رو زنگ ..
اما هیچ اتفاقی نیوفتاد ..
یبار .. دو بار ... سه بار .. هرچی زنگ میزدم کسی درو باز نمیکرد .. رفتم جلو و با دستم کوبیدم به در ..
_ کارا ؟؟.. من جیمینم ..
لطفا درو باز کن .. باید حرف بزنیم !!..
هیچ صدایی نیومد ..
_ کارا !!.. من میدونم تو اونجایی .. درو باز کن !!
بازم صدایی نیومد ...
رفتم سمت جا کفشی ..
کشوی جا کفشیو باز کردم ..
جعبه رو از تو کشو برداشتم و بازش کردم
درست حدس میزدم ..
هنوزم یه کلید اضافه اونجا میذاشت ...
کلیدو برداشت و جعبه رو گذاشتم سر جاش ..
رفتم جلو و با کلید درو باز کردم ...
یه ذره که درو باز کردم بعدش در به چیزی خورد و نتونستم بیشتر درو باز کنم ....
یک سال بعد .....
[جیمین]
رفتم سمت یخچال ... قرصامو برداشتم ... یه لیوان آب ریختم ..
دونه دونه قرصارو گذاشتم تو دهنم و قورتشون دادم ...
نامجون هیونگ داشت میومد سمت آشپزخونه...
_ هیونگ ؟
@ میزو چیدیم بیا بریم شام بخوریم
_ باشع هیونگ تو برو منم میام ..
نامجون هیونگ رفت .. منم یکم بعد پشت بندش رفتم تو هال و نشستم سر میز ..
شروع کردیم غذا خوردن ..
خیلی حرف زدیم .. طبق معمول جین هیونگ کلی جک های بابابزرگی میگفت و هر چند جکای بامزه ای نبودن اما بازم باعث خندمون میشدن ..
خوشحال بودم که بالاخره دیگه باعث دردسر نبودم و کم کم همه چیز داشت به حالت عادی برمیگشت .. به غیر یه چیز...
جای خالی کارا ...
بعد شام »»
نشسته بودم رو مبل و با گوشیم ور میرفتم که یهو زنگ خورد ...
با دیدن اسمی که رو شماره سیو شده بود از جام پریدم
/وکیل لی جونگهه/
سریع جواب دادم
_ ا..الو ؟؟.. جونگهه شی ؟
= سلام آقای پارک
_ سلام .. چیزه بله کاری داشتین ؟.. خبر جدیدی هست ؟؟
= خیر ... لطفا آروم باشین .. راستش .. دادگاه قراره پروندرو بببنده تا تحقیقاتو تموم کنن ،
به شهادت شما نیازه .
_ چی ؟؟!!... یعنی .. یعنی ... دیگه قرار نیست دنبال کارا بگردن ؟!!... ولی .. ولی نمیشه !!
= ببینین آقای پارک، همه ی شواهد با هم همخونی دارن .
کارا شی دیگه از این دنیا رفتن ... همینطوریش هم یک ساله که پلیسا در حال تحقیقن .. اما دیگه بیشتر از این نمیشه کاری کرد... قراره مرگ ایشونو ثبت کنن . شما به عنوان شاهد باید باشین ..
_ ولی .. ولی نمیشه !!.. اون کارا نبود من مطمئنم !!
= بهرحال ، هفته ی دیگه چهارشنبه صب تو دادگاه میبینمتون .
تا میخواستم حرفی بزنم صدای بوق گوشی که نشونه ی قط شدن تماس بود مانعم شد ..
باورم نمیشد ... اینهمه تحقیق... همش پوچ شد ... امیدم .. و هر چیزی که با کمک روانشناسا و اون قرصای کوفتی بدست آورده بودم به باد رفت ...
خب خب این پارت هم تموم شد🌝😂❤️💜
امیدوارم لذت برده باشید🌝😂
لایک و کامنت و فالو فراموش نشود😂💜❤️🙏🙏
عاشقتونم❤️❤️
فعلا خداحافظ
#نشر_ویز_ویز 🤓😂🍃
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
49 لایک
خواهش میکنم پارت های دیگه هم بزار این رمانتو خیلی دوس دارم 💖❤
بزارررررررر تارم میمیرم از فضولی😐😐😐😭
چرا نم زاری
عالی بود💜
ترو خداااااااااا ادامه شو بذار الان بیهوش میشم عزیزم 😐🤒
عرررررررررررررر
بچم از دس رررففففتتتتتت قرصییییی شدددد😭
کارا نابود شد😭😭😭
ادامشوبزار😁😁😊😊😘😘😘
نگرانتم لطفا جواب بده😭
آجی حالت خوبه؟
آجی به ولله من هر روز میام تستچی چک میکنم پارت جدیدش رو نوشتی یا نه تورو جان من بزار عه 😭
پارت 14 رو کی میزاری؟؟؟؟