خوب ؛ مامان بزرگ لیلی میخواد براتون یه قصه بگه با اسم خودش! لیلی و مجنون ما از همون قدیم مدیما زبون به زبون از مامان بزرگامون به ما رسیده منم امروز میخوام برا شما این قصه ایرانی و قدیمی رو بازگو کنم پس بیاین دور من بشینین پسته بخورید و گوش کنید
مجنون دیوانه وار عاشق لیلی بود و شب و روزش را با فکردن به لیلی سپری می کرد رفیقان نابخرد او که مفهوم عشق و عاشقی را نمی دانستند شروع به سرزنش مجنون می کردند می گفتند که برای چه آنقدر به لیلی علاقمند است در حالیکه لیلی آن چنان هم زیبا نیست و او را نکوهش می کردند که دخترانی زیباتر و خوشگلتر از لیلی در شهر است ولی تو چرا از میان این همه دختر لیلی را انتخاب کرده ای بهتر است که لیلی را فراموش کنی و دختر دیگری برای عاشق شدن انتخاب کنی ولی مجنون در جواب آنها این چنین می گفت :لیلی در نظر من آنقدر زیبا و دلفریب است که همتایی ندارد او مانند کوزه ی زیبا و فریبنده ی شرا.ب است و من از این کوزه ی شرا.ب فقط زیبایی نوش جان می کنم.
16 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
برید دنبال یک مجنون برای زندگیتون باشید
عالی
ناظرش بودم
مرسی منتشر کردی
بهبه