12 اسلاید پست توسط: Si bel انتشار: 21 ساعت پیش 80 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
لرد ولدمورت (Voldemort زندگی بسیار سختی را سپری کرده گرچه که این توجیح جنایات او نمیشود اما زندگی او پر است از حقیقا ترسناک و گاها دردناک
قبل از شروع مجموعه هری پاتر جادوگری جوان به نام تام ریدل (Tom Riddle تبدیل به لرد ولدمورت شد و داستانهای ترسناک و شگفت آوری را خلق کرد. در طول سال های زندگی هری در هاگوارتز او از لحظات اسرارآمیز زیادی در زندگی ولدمورت که باعث شده آنها به رقیب یکدیگر تبدیل شوند آگاه شد همه چیز از لحظه تولد تاریکی تا آخرین اقدامات او قبل از سقوطش در مأموریت هری برای شکست دادن ولدمورت بسیار مهم بود اگرچه بسیاری از اتفاقات مهم زندگی او در فیلمهای هری پاتر کنار گذاشته شده است اما جالب است بدانید که بسیاری از اقدامات مهم او پیش از تولد هری انجام شده است.
در فیلم هری پاتر و شاهزاده دورگه پروفسور دامبلدور شروع به ارائه کلاسهای خصوصی هری در دفترش میکند. معلم و شاگرد از طریق خاطرات نقره ای که از افراد مختلفی که به اندازه کافی برای عبور از مسیر ولدمورت بدشانسی آورده بودند جمع آوری شده بود به مروز اتفاقات زندگی این جادوگر پلید میپرداختند این کار به آنها اجازه داد تا بهتر بفهمند که او چگونه بدون بدن خود زنده مانده است و چرا هری پاتر آن فرد برگزیده ای بود که او را شکست داد. در مجموع گفتنی است که این جزئیات زندگی ولدمورت است
که سرچشمه کل داستان هری شد.
مادر ولدمورت مروپ گانت (Merope aunt)، توسط پدرش مارولو گانت (Marvolo Gaunt مورد آزار و غفلت
قرار میگرفت او علی رغم اینکه در فلاکت زندگی میکرد فوق العاده مغرور بوده و معتقد بود که خانواده اش در دنیای
جادوگری به دلیل اصل و نسبشان اسلیترین برتر هستند.
خانواده مارولو در نزدیکی یک جامعه ماگل زندگی میکردند جایی که پسر خانواده مورفین از ترساندن ساکنان با جادوی خود لذت میبرد تعصب مارولو نسبت به ماگل ها که برای افراد خالص در هری پاتر امری معمول است در نهایت بذر افکار شیطانی را در این خانواده کاشت و به سرانجام های بدشکونی کشیده شد زمانی که مروپ از یک معجون عشق برای یک ماگل محلی استفاده کرد و او را به ازدواج با خود ترغیب کرد اوضاع را برای پدر متعصب او وخیم تر کرد. آنها با یکدیگر فرار کردند اما وقتی مروپ باردار شد، به این امید که شاید شوهرش عاشق او شده باشد دادن معجون عشق به او را متوقف کرد و دیگر آن رابه خورد شوهرش نداد. در عوض همسر او پس از اینکه متوجه ماجرا شد فرار کرده و دیگر به خانه بازنگشت.
بعد از اینکه تام ریدل پدر که ولدمورت نامش را قبل از تغییرات عمده خود از او به ارث برده بود مروپ را ترک کرد جادوگر تنها که باردار هم بود جایی برای رفتن نداشت. او یک روز به بورجین و بورکز آمد جایی که تنها چیزی که با ارزش بود قفل اسلیترین که بعدها تبدیل به هورکراکس میشود را به گرو گذاشت. او که نمیدانست این کالا چقدر گران قیمت است در برابر آن مقداری طلا را پذیرفت که به سرعت تمام شد. او تا زمانی که زایمانش شروع شد در خیابان زندگی میکرد تا در نهایت به یک یتیم خانه در لندن رفته برای کمک التماس کرد مروپ پسری به دنیا آورد و درخواست کرد تام مارولو ریدل نام او باشد. تقریباً بلافاصله پس از تولد نوزاد مروپ درگذشت بعد از اینکه شوهرش او را ترک کرد او استفاده از جادو را متوقف کرده بود و دامبلدور حدس زده بود که او دیگر نمیخواهد یک جادوگر باشد. اگر او از قدرت خود استفاده میکرد میتوانست زندگی کرده و از پسرش مراقبت کند با این حال همانطور که دامبلدور حین درسهای خود با هری اشاره کرده بود او شجاعت مادری مانند لیلی پاتر
را نداشت.
وقتی هری یتیم خانه تام ریدل را در خاطرات دامبلدور در فیلم هری پاتر و شاهزاده دورگه دید متوجه شد که بچه های آنجا در محیطی تمیز و شاد زندگی نمیکنند و از آنها به درستی مراقبت نمیشود تام ریدل که طبق گزارش ها بیشتر وقت خود را صرف عذاب یتیمان دیگر میکرد نیز در همین مکان ناسالم بزرگ شده بود او در سنین کم بر جادوی خود کنترل فوق العاده ای داشت و از آن برای سرپوش گذاشتن بر جنایات خود علیه دیگر کودکان استفاده میکرد دامبلدور در فرنچایز هری پاتر گفت که این موضوع به او مربوط بوده و از طرفی مصمم بود خیلی سریع قضاوت نکند تام ریدل در طول جدول زمانی فیلم Fantastic Beasts دچار مشکل های زیادی بود اما رفتن به هاگوارتز ممکن بود چیزی باشد که ولدمورت جوان به آن نیاز داشت دامبلدور به تام گفت که او یک جادوگر است و پسر کوچک با اشتیاق تکان دهنده ای به یان موضوع واکنش نشان داد همچنین فریاد زد که او همیشه میدانسته که فردی خاص است دامبلدور بعداها مشکوک شد که تام ریدل بیشتر از آنچه که خیالش راحت بود قدرتمند بوده و تام نیز بعد از مدتی احساس خطر کرده و دیگر هرگز به دامبلدور کاملاً اعتماد نکرد.
وقتی تام ریدل به هاگوارتز ،آمد رفتار آزاردهنده ای که دامبلدور از او در یتیم خانه دیده بود از بین رفت. معلمان این پسر را باهوش و فوق العاده دلپذیر گزارش کردند. در حالی که همه به خوبی فریب خورده بودند به جز دامبلدور)، تام از اعتماد معلمان استفاده کرد و راههایی را برای به دست آوردن قدرت بیشتر یا به عبارت دقیق تر دستیابی به جاودانگی جستجو کرد به ویژه یک معلم در جست و جو مرموز او بسیار مفید بود، اسلاگهورن (Slughorn) همان شخصی که خاطرات خود را در سری هری پاتر در طول جستجوی هری و دامبلدور برای داستان زندگی ولدمورت به یادگار گذاشت. ريدل قبلاً از منابع کتابخانه برای یادگیری در مورد جان پیچ ها استفاده کرده بود اما به این فکر میکرد که آیا پیوند او با جاودانگی میتواند با تقسیم روحش به هفت قسمت تقویت شود یا باید راه دیگری را در پیش بگیرد در جریان صحبت با اسلاگهورن او میدانست که این امر از نظر تئوری امکان پذیر است هر چند که خطرناک باشد از آنجا که تام زمینه را برای
تبدیل شدن به لرد ولدمورت فراهم کرد.
مدت ها قبل از اینکه هری پاتر هویت وارث اسلیترین را فاش کند تام ریدل با تحقیق در مورد توانایی خود در رابطه با صحبت کردن با مارها نسب خانوادگی مخفی خود را کشف کرده بود. او از نبوغ خود برای شکار تالار اسرار و به دست گرفتن کنترل باسیلیسک استفاده کرد این ماموریت او برای پایان دادن به کار اسلیترین و حذف متولدین ماگل از هاگوارتز آغاز شد. این زمانی بود که ولدمورت اولین قتل خود را انجام داد. او با استفاده از هیولای ،اسلیترین دختر متولد ماگل میرتل وارن را کشت و از مرگ او برای ساختن اولین جان پیچ خود دفتر خاطرات مرموزش استفاده کرد پس از مرگ میرتل همانطور که در پایان فیلم هری پاتر و تالار اسرار فاش شد ریدل متوجه شد که هر حادثه دیگری میتواند منجر به بسته شدن مدرسه و در نتیجه از دست دادن خانه و پادشاهی او شود. بنابراین روبئوس ها گرید را به عنوان قربانی نشان داد و دیگر هرگز اتاق را باز نکرد.
پس از کشف اصل و نسب خود تام ریدل جوان برای یافتن خانه Gaunts بسیار سریع عمل کرد و طولی نکشید که به آن دست پیدا کرد هنگامی که او کلبه فرسوده خانواده خود را کشف کرد از یافتن پسر مارولو ،مورفین که در کثیف ترین حالت ممکن زندگی میکرد ناامید شد او به احتمال زیاد امیدوار بود که خانواده ای را که شایسته او هستند بیابد. با این حال در سفر او هیچ بیهودی نبود زیرا مورفین به برادرزاده اش خبر داد که کجا میتوان تام ریدل بزرگ یعنی پدرش را پیدا کند همانطور که در خاطرات مورفین دیده می شود، ریدل به عمویش حمله کرده و عصای او را می دزدد. در حقیقت ولدمورت از آن استفاده کرد تا شخصاً تام ریدل پدر و پدربزرگ و مادربزرگش را بکشد اما قبل از اینکه آن را با ناخودآگاه مورفین رها کند و پیش از آن حافظه او را پاک کند. بنابراین هنگامی که وزارت سحر و جادو در محل ظاهر شد آنها فرض کردند که آن خود مرفین بوده است که به این قتل ها نرتكب شده ریدل میراث خانوادگی عمویش حلقه پورل را دزدید و از قتل پدرش برای ساختن دومین جان پیچ خود استفاده کرد.
مدتی قبل از اینکه تام ریدل هاگوارتز را ترک کند به معمای تاچ گمشده ریونکلاو علاقه مند شد. او که برای ساختن شش جان پیچ خود به آیتمهای بیشتری نیاز داشت، شروع به ارزش گذاری اقلام بنیانگذار هاگوارتز کرد ریدل متوجه شد که اگر بخواهد چیزی را پیدا کند که برای مدت طولانی گم شده است باید با یک روح صحبت کند بانوی خاکستری که نام اصلی او هلنا ریونکلاو بود توسط تام ریدل مجذوب شد و به او فاش کرد که تاج را از مادرش دزدیده و قبل از اینکه به قتل برسد آن را در یک درخت کهنسال در جنگلی در آلبانی پنهان کرده است. در اواخر دوران تحصیلی خود ریدل به آلبانی سفر کرده تاج را پیدا کرد و یک فرد محلی را به قتل رساند تا سومین جان پیچ خود را بسازد.
ولدمورت با وجود استعدادهای فراوان و اطمینان از معلمان خود مبنی بر اینکه میتواند روزی وزیر جادو شود با استخدام در Borgin و Burkes، مغازه تاریکی که در فرنچایز هری پاتر زیاد دیده میشود همه را شگفت زده کرد. زمانی که او در آنجا کار میکرد به خانه های جادوگران سفر میکرد و وسایل جادویی متفاوتی را برای خرید احتمالی ارزیابی میکرد. این گونه بود که او آیتمهایی را پیدا کرد که تبدیل به دو جان Hufflepuff's و Slytherin's Locket پیچ بعدی او در Cup شدند ولدمورت زن مسنتری که صاحب این اقلام بود به نام هپسیبا اسمیت را به قتل رساند و جن خانگی سالخورده اش را برای این جنایت متهم کرد او از این قتل نیز استفاده کرد تا یکی از اقلام مورد نظر را به جان پیچ دیگری تبدیل کند و یک مرد بی خانمان را پیدا کرد تا برای دیگری بکشد. بنابراین زمانی که تام ریدل موقعیت خود را در مغازه جادوگری ترک کرد پنج مورد از شش جان پیچ خود را تکمیل کرده بود. از اینجا بود که او شروع کرد به به دست آوردن پیروان شناخته شده در جهان جادو تا ارتش تاریک خود را بسازد.
حدود یک دهه پس از کشتن هپسیبا اسمیت، تام ریدل ملاقاتی با آلبوس دامبلدور که اکنون مدیر مدرسه شده بود داد و اینگونه ترتیبی داد تا در مورد تدریس در مدرسه پرس و جو کند. دامبلدور در طول فرنچایز هری پاتر اظهار داشت که پیشتر شروع به شنیدن شایعاتی در مورد آنچه بر بدن ولدمورت رخ میدهد کرده و قصد ندارد به او اجازه تدریس بدهد. با این حال او موافقت کرد که با این جادوگر نگون بخت و پلید ملاقات کند تا تحولات زندگی و شخصیت شاگرد سابقش را بسنجد بدن ولدمورت رفته رفته دستخوش تغییرات شدیدی شده بود گونه هایش فرو رفته بینی اش صاف شده بود و درخششی مایل به قرمزی در چشم هایش دیده میشد زمانی که دامبلدور ولدمورت را که به تازگی به لرد ولدمورت تبدیل شده بود نادیده گرفت ارباب تاریکی موقعیت DADA را نفرین کرد ،سپس قبل از رفتن تاج
ریونکلاو را در اتاق نیاز پنهان کرد.
پس از مصاحبه با دامبلدور به قدرت رسیدن ولدمورت ثابت کرد که غرایز مدیر مدرسه درست بوده است. در حدود سال ۱۹۷۰، اولین جنگ جادوگران آغاز شد و ولدمورت در جریان ماجرای محفل ققنوس هری پاتر غیر قابل تخریب به نظر می رسید. با این حال ارباب تاریکی میترسید که کسی برای به چالش کشیدن او قیام کند و این ترسها پس از اینکه سوروس اسنیپ پیشگویی معروف هری پاتر را برای او تکرار کرد تأیید و بیشتر شد. این داستان درباره پسری بود که در پایان ماه جولای به دنیا می آمد و دارای قدرتی بود که ارباب تاریکی نمیدانست این فرصتی عالی برای ولدمورت فراهم کرد تا آماده نبرد شود. او منتظر یک قتل مهم بود تا ششمین و آخرین جان پیچ خود را بسازد و از بین بردن آخرین تهدیدی که برای قدرتش وجود داشت همین را فراهم میکرد. بنابراین او شروع به برنامه ریزی حمله های ترسناک خود در سال منتهی به شروع وقایع فرنچایز هری پاتر کرد.
امتناع لیلی از دفاع یا نجات خود منجر به محافظت از هری پاتر شده و باعث بازگشت ارباب تاریکی شد. ارباب تاریکی در مبارزه با این مادر شجاع روحش باقی ماند اما نفرین باعث آسیب شدید آن شد قطعه اضافی قدرت و روح او وارد بدن هری شد و به مدت ۱۶ سال در آنجا ماند تا اینکه خود ولدمورت آن را نابود کرد. اگرچه هری به شد قوی بود و از برخورد با یادگاران مرگ جان سالم به در برد. پس از از دست دادن بدنش روح مرکزی ولدمورت به آلبانی گریخت و در آنجا ماری به نام ناگینی پیدا کرد او از قتل برتا جورکینز استفاده کرد تا وی را به چیزی تبدیل کند که معتقد بود ششمین جان پیچ او است با این حال تا سالها پس از شروع داستان واقعی سری هری پاتر این اتفاق نمیافتد تمام وقایع زندگی ولدمورت پیش از اتفاقات سری هری پاتر ثابت کرد که مهم نیست ولدمورت چقدر برای قدرت و جاودانگی جنگید هرگز مقدر نبود که آن را حفظ کند.
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
20 لایک
عالی
جچ: به نظرم نه
عالییییی💚🖤
عالی بود
فرست