
- روح و روانت همه بازی خزان است
«پریشان مثل یک طوفان، همی چون رود سرگردان...» زمزمه کرد، آغاز نامه هایش همواره شیرین بود. رقص واژگان زیبایی دست خط نرمش را دو چندان کرده بود. زهر خندی زد. پی نوشته را گرفت «اینبار تو را در بازی رنگ ها پیدا کردم، ارغوانی ام. ارغوان رنگ عشق است و تو عشقه ای که جان می ستاند. آن روزها میگفتم از تو نفرت دارم، اما حالا..» بغض برای هزارمین بار به گلویم چنگ میاندازد. افسوس که مدت هاست اشکهایم را پشت پلک ها زندانی کرده ام. کلمات دوباره در ذهنم جریان مییابند «بیخیال، تلاش کردم ادبی بنویسم اما اعتراف میکنم کسل کنندست. چرا بقیشو به سبک خودمون ادامه ندم؟ راستش هنوزم ازت متنفرم. حالم به هم میخوره. چرا؟ معلومه. چون باعث شدی خداحافظی اینهمه سخت شه. چون خودتو تو قلبم جا کردی. و چون دارم این پیامو مینویسم»
بغ میکنم و آرزو میکنم ایکاش الان کنارم بود. یا حداقل قبل رفتن این نوشته هارا خودش برایم میخواند. ای کاش هایی احمقانه... زیر لب زمزمه میکنم «لعـ.نتی! دلم برای بانداژ های مسخرت تنگ شده» هیستیریک میخندم و خواندن نامه را از سر میگیرم « اونا بهم گفتن زیاد وقت ندارم. همون دکترا که با روپوش های سفیدشون جولون میدن. بیخیال سرطان نمیتونه اینهمه بد باشه، میتونه؟ حقیقتش نمیخوام بمیرم. قبلا میخواستم اما الان نه... بعد نوشتن این پیام دلتنگت میشم» اینبار به جان دستم میافتم و به تندی نیشگون میگیرم. چرا از این کابوس طولانی بیدار نمیشوم؟
واژه ها در قعر مغزم طنین انداز میشوند «هی چوٖ، قول میدم روحم بیافته به جونت. تلافی کاراتو سرت در میارم. مثلا اونبار که رفته بودیم پیکنیک رو یادته؟ همون پارک قدیمی پارچ آب یخو خالی کردی روم. یا اون لباس مورد علاقم که قهوه ریختی روش. اصلا تک تک بارهایی که زدی تو ذوقم. شک نکن بی جواب نمیمونن.» بار دیگر نفرینی نثار خودم میکنم. ای کاش یکم بیشتر مراعات حالش را میکردم. «هویج بیمغز! ولی واقعا حسرت پیر شدن کنارت می مونه رو دلم. این حرفا چیه، ولش کن. متاسفانه باید بگم شما وارث آرزوهامی. از نقاشی تا تک نوازی مقابل میلیون ها نفر. بجای من انجام شون بده. لطفاً!» با خودم زمزمه میکنم «با اینکه ازت متنفرم، دازای! اما خب حداقل به خواسته هات جواب دادم. داری منو میبینی مگه نه؟ حداقل یکی از این چند هزار نفر که ویولون زدنمو تماشا میکنن، یکیش تویی؟ غیر اینه؟
دنباله ی نامه را میخوانم «دراماتیک بازی در نیار. معلومه ازت میخوام برام گریه کنی. میدونم پررو ام ولی خب. وظیفته به خواستم احترام بذاری. هوف مهم نیست چقدر تلاش کنم، بالاخره قرار بود گریه کنم. چویا ترکم نکن. شاید بمیرم ولی میگن مرده ها دنیای مارو میبینن. نذار بیام و سنگ قبرم و بدون شاخه گل ببینم.» بغضم میترکد. هق هق هایم سالن را غرق میکند. در سطر آخر نوشته شده «از برای تنها حلقه ی زحل» اشک ها بی مهابا سرازیر میشوند. لبخند تلخی میزنم. نامه را که معلوم نیست چند بار خوانده ام که این طور مچاله شده تا میکنم. پشت کاغذ که هنوز سفید است با روانترین خطی که سراغ دارم مینویسم «خداحافظ گل مریم، گل مظلوم و پر دردم ~ نشد با این تن زخمی، به آغوش تو برگردم ). »
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اگه قلمم به پای مال تو رسید اسمم رو عوض میکنم.
زیبایی از چشمای شماست
فکر کنم زیبا ترین متنی که تو عمرم دارم میخونمه...
لطف داری
خوب من فقط حقیقت رو میگم🫂💗
به زیبایی شما نیست
💗🫂✨️
چیزی نیست فقط قراره تا ابد بخاطرش گریه کنم...بیش از حد خوب بودد:)))))
متشکرم
خوبی از چشمان شماست
درحال یافتن زیبایی...
تبریک! زیبایی در این نواحی یافت شد.😭⚡️
متشکریم زیبارو
مثل همیشه عالی:)
تشکر
کاور:💖✨️🫂🥹
پست:🤧🫠💔🥲
این دیگه چه جورشه؟🥲
لطف داری
الان طبیعیه دارم گریه میکنم؟😭💔
))
عالی بود
ممنون
🩵
زیبایی رویت شد!
واقعا عالی بود!
لطف داری
زیبا بود 🪄🌷
متشکرم