《...من خوبم!...ixtx》
{سرزمین سیرن،پنج روز بعد از فرار قهرمانان}...مورینا عصبی تر از همیشه بود.نقشه اش با شکست مواجه شده بود. و بزرگ ترین مشکلش آن نبود.دخترخوانده اش،کسی که قرار بود روزی جای اورا بگیرد و مورینا از او سربازی جنگجو ساخته بود به او خیانت کرده بود...چرا به سرپرست نگهبانانش اعتماد کرده بود؟ دیگر از هر فردی که قابل اعتمادش بود میترسید،به همه شک داشت و حس میکرد تنهاست.از همه بدتر،عصبی بود که چرا به ذهنش نرسیده سلاح های زندانیانش را بگیرد.چرا فکر نکرده بود شاید آنها فرار میکردند؟...پنج روز را با سرعتی آهسته تر از هرچه گذراندند و بعد از پنج روز شنا ی کُند،به سیرن رسیدند و جادوی estj را خنثی کردند. مورینا بعد از بازگشت به سیرن سریع اعضای شورا را جمع کرد و جلسه ای ترتیب داد. مورینا:خب،همونطور کنید میدونید،همه سهل انگاری هایی داشتیم و همین باعث این فاجعه شده.خیلی سریع نیرو ها رو سرو سامون بدید...راه میوفتیم!.. سرنگهبان جدید،ایزابلا،پرسید:کجا ملکه ی من؟...مورینا لبخند شومی زد و گفت:یه سفر بزرگ توراهه...
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
میشه داستان منو هم دنبال کنی؟ گوی خاطرات داستان mbti ه پارت جدیدش خیلی کم بازدید خورده تورو خودا 🙂
عالی بود درست مثل سازندش
عالی بود
فقط میشه از intp بیشتر تو رمانت استفاده کنی؟
البته!
عالی بود
فقط میشه از intp بیشتر استفاده کنی تو رمانت؟
زیبا باد پارت بعد فقط لطفا زود بده
مرسی!..چش
میدونی برای بار چهارم دارم اینو از اول میخونم
واینکه واسه رمانت آک درست کردم اومدم تستچی اونموقع رومو میندازی زمین پارت بعدی نمیدی🥲
جان؟
الان تو کی ایی!🥲
ارهههههه بلاخره اومد
:)
خب من اینو می آرم تو مورد علاقه ها تا گمش نکنم
من که کلا یادم رفته کدوم پارت بودم 😂😂💔
وای خدا ذوقققققققق🥹🥹🥹✨️✨️