خیلی دیر شده ولی خب امیدوارم خوشتون بیاد🙃 ناظر عزیز چون داستا هری پاتریه تو این دستس🌱
"آن دخت بخت برگشته دچار نفرینی میشود که درمانی ندارد و تاروز آخر عمرش با اوست و تا هفت روز افراد همسن و خواهر یا برادر خودش را هم دچار نفرین میکند؛البته نه آن نفرین هولناک بلکه یک نفرین خفیف و کوچک..."خانم یولراد می خواست فریاد بزند.میخواست همه را از دخترش کنار بزند و اورا درآغوش بگیرد.میخواست که از دخترش درخواست کند که شمع را فوت نکند.دختر های خودش و هردختر بیگناه دیگری که با حواس پرتی آن هارا دعوت کرده بود.می خواست زار بزند و گریه کند.اما این کارها را نکرد نه گریه کرد نه فریاد زد نه دختر هارا دور کرد؛دیگر دیر شده بود.با اینکه یورونا هفت صبح متولد شده بود اما نفرین از فردای آن روز شروع میشد.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
جوری که من تو این داستان های تو کلا فراموش شده ام...
تو پارت های بعد هستی
خیلی خوبه عالی🏵️
مرسییییی🌱🌱
فسیل شدم بابا
ولی عالیی بود
😄😄
ممنون
پارت بلدی رو فردا میونویسم
خیلی عالییییی بود🤩🤩💚💚
مرسییییییی🌱🌱🌱🤩✨️
اول
هزار آفرین🌚😂