سلام دوستان عزیزم مت اومدم بایه داستان سیمایی البطه داستان عشق لجباز را مینویسم ♥♥
عشق در شرکت ♥♥
اسم من مرینته
من یه دختری هستم که در 9 سالگی پدر و مادرش رو از دست داده بر اثر یه تصادف
من الان مثل یه گدا شدم
از صبح تا شب فقد تو خیابون دارم گدایی میکنم که بعضی پولدارا بهم لگد میزنن
من از پولدارا متنفرم
من هیچ دوستی ندارم
چون اون ها منو مسخره میکنن ولسه همین باهاشون دوست نمیشم 😔😔
از زبان مرینت :صبح بلند شدم دیدم تو خیابون خوابم برده و تمام لباسم خاکی هست 😢😢😭😭
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
چرا بعدی رو تمیزکاری 😩😩
عالی بود میای اجی بشیم من مینو هستم ملقب به بیبی ۱۱ سالمه ودر مشهد و ازادشهر زندگی میکنم
پارت بعد اگه تزاری از دستت ناراحت میشم 😰😡🤬😤😠😠
میزارم اینرنت روز داشتم عشق لجباز مینوشتم
خیلی قشنگ بوددد 🥺🥺😊😊
منونم😘
خیلی خیلی قشنگ بود😍😍مشتاقانه منتظر بقیه پارت هام.لطفا سریعتر بزار.
چشم اما تستچی فعلا نمیزاره تست درست کنم همین که درست شد درست میکنم 😍😍
منکه اصلا ازش خوشم نمیاد
چون
دیونش شدم فقط لطفا بعدی رو سریع بزار و زیاد
بنویس چون کم مینویسی
حتما ❤❤
عالی بود به تست های منم سر بزن 💐💐💐💐
ممنونم حتما 💜💜
ولی خیلی خیلی خیلی کم بود واقعا
اصلا این فقط شاید در حد یه معرفی کوتاه داستان بود تازه چند تا از تست ها هم دوبار بود یعنی دوبار به صفحه تکرار شده بود
ولی همین کمش هم خیلی عالی بود خیلی داستانت قشنگ بود فقط دفعه بعد بیشتر بنویس لطفا
حتما ببین من تا پارت 3 را توی یه جای دیگه نوشتم برای همین کوتاع شد 💜💜
ععع خیلی باحاله داستانت
عاشقشم منتظر پارت بعد هستم
عالی بود عالی
ممنونم 💜💜