زندگانی‌ .

دانی از زندگی چه می‌خواهم ؟ من‌ ، تو باشم . تو . پای تا سر تو . زندگی گر هزار‌باره بود . . باری دگر تو . باری دگر تو .

آری ! آغاز ، دوست‌داشتن . گرچه پایانِ راه ناپیداست . من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست‌داشتن ، زیباست !

من از تو ، می‌مُردم . اما تو ، زندگانیِ من بودی .

کاش ، می‌مُردم و دوباره زنده می‌شدم و می‌دیدم که دنیا شکلِ دیگری است . این‌همه ظالم نیست .

مَردم هیچ‌چیز به ما نمی‌دهند که ما از به‌دست آوردنش عاجز باشیم . از مَردم فقط رنج وناراحتی و سر وصدای بی‌خود نصیب آدم می‌شود .