کتابخانه مطیp۱ 😂☕

معجزه های خواربار فروشی نامیا 🕯️ خلاصه:شبی سه جوان خلافکار بعد از آخرین دزدی شان،در یک خواربارفروشی متروکه ای مخفی میشوند🏚️🌙در کمال تعجب نامه مرموزی از دریچه پستِ روی کرکره به داخل مغازه می افتند؛در حالی که هیچکس بیرون مغازه نیست۰نویسنده نامه درخواست عجیبی دارد:او دغدغه ای دارد و از آن ها توصیه میخواهد۰این‌ درخواست به ظاهر ساده در این مغازه مرموز باعث میشود این سه پسر ماجراجویی اسرار آمیزی را آغاز کنند۰نامه های آنها فراتر از زمان و مکان میروند و به دست آدماهای مختلفی میرسند،پرده از راز نامیا بر میدارند و مسبب معجزه های بسیاری در زندگی افرادی میشوند که به ظاهر به هم نامرتبط اند اما سرنوشتشان به یکدیگر گره خورده است۰

قصر شگفت انگیز 🩰 خلاصه:هر سه شنبه،قصر شگفت انگیز زنده میشود و شروع می‌کند به ساختن و جابه جا کردن اتاق ها،راه پله ها و راهرو های اسرار آمیز۰شاهدخت سیسیلیا همه پیچ و واپیچ های خانه محبوبش را ثبت میکند و هیچکس قصر را بهتر از او نمی‌شناسد۰روزی پدر و مادر سیلی،موقع سفر برای یک مراسم سلطنتی ناپدید میشوند و طولی نمی‌کشد که چند مهمان ناخوانده از کشور های همسایه سر میرسند و تهدید میکنند که قصر جادویی را تصرف خواهند کرد۰آیا سیلی میتواند قبل از آنکه خیلی دیر بشود،از خانواده و خانه اش محافظت کند؟

دختری که به اعماق دریا افتاد 🌊✨ خلاصه:هرسال بخاطر خشم ارباب دریا طوفان های هولناکی در روستا اتفاق می افتد۰مردم روستا معتقدند فقط عروس واقعی ارباب دریا به خشم او پایان می‌دهد پس هرسال دختری را به عنوان عروس به دریا می اندازند۰مینا شخصیت اصلی،متوجه میشود که عروس امسال معشوقه برادر خودش( که اسمش شیم چئونگه) است۰او برای سرزمینش و برادرش فداکاری میکند و به جای چئونگ به دریا سقوط میکند۰۰۰

دختر که ماه را نوشید🌕🥀 خلاصه:زان پیر،جادوگر دل رحمی است که به نوزادان قربانی و رها شده در جنگل کمک میکند ‌وآنهارا در طرف دیگر جنگل،به خانواده‌ هایی میسپارد که بتوانند ازشان نگه داری کنند۰ماجرا از روزی آغاز میشود که زان به جای نور ستار،نور ماه را به نوزادی می‌خوراند۰زان به خوبی می‌داند که نباید قدرت جادویی ماه را دست کم بگیرد و نوزاد را به حال خود رها کند؛پس چاره ای می اندیشد تا نوزاد با قدرتی که دارد به خودش و دیگران آسیب نرساند۰اما چگونه میتوان مانع قدرت ماه شد؟

مجموعه خوب های بد بد های خوب👯 خلاصه:دو دوست به نام‌های سوفی و آگاتا در روستایی زندگی میکردند۰هر چهارسال دو بچه که یکی شرور و دیگر مهربان و زیبا بود ربوده میشدند و به مدرسه خوب ها و شرور ها میرفتند تا برای رفتن به افسانه ها چیزهایی یاد بگیرند۰آن سال سوفی و آگاتا به آن سنی که مدیر مدرسه میخواست رسیده بودند و همه ی مردم فکر میکردند آگاتا شرور و سوفی خوب است۰تا اینکه این دو ربوده میشوند و در کمال تعجب آگاتا به مدرسه خوب ها و سوفی به مدرسه شرور ها فرستاده میشود۰۰۰آنها برای آزادی خود اتفاقات زیادی را تجربه میکنند۰۰۰