
سلام من امده ام با کلی خبر های جدید ❤💛❤💛❤
از زبان مرینت 👈 داشتیم میرفتیم کلاس الیا دیدم الیا گفت مرینت خبری ؟! گفتم چی گفت فکر کنم یه خبرایی هست گفتم چی میگی الیا گفت دختر تو الان دست ادرین گرفتی منو ادرین سرخ شدیم رفتیم تو کلاس خانم اومد بود داشت درس میداد نشستیم سر جامون که یه ابر شرور از سقف پیداش شد گفت مرینت دوپن چنگ تو مال منی ادرین اومد جلوم وایساد گفتم ادرین من نیاز به محافظت ندارم شرور یه چیزی بهمون پرتاب کرد بعد دیگه چیزی نفهمیدم
از زبان مرینت 👈 بیدار شدم دیدم دستم بستس سعی کردم بازش کنم که یهو صدای ادرین اومد گفت فایده نداره گفتم ادرین کجایی ؟! گفت پست سرتم سعی کردم ولی نشد در اتاق باز شد ابر شرور اومد تو گفت سلام مرینت گفتم تو کی هستی ؟! گفت منم رابرت عشقت بعد دستش رو گذاشت رو صورتم یه لگد بهش زدم گفتم ولم کن گفت خوت خاستی بعد رفت سمت ادرین دستاشو باز کرد یه چاقو گذاشت رو گردنش گفت تو یا مال من میشی یا مال هیچ کس دیگه گفتم باشه باشه هر کاری بگی میکنم گفت باید مال من باشی یه زره مکس کردم گفتم باشه گفت خوب بعد یهو حالم بعد شد نفس نفس میزدم نمیتونستم خوب نفس بکشم رابرت گفت حالت خوبه ؟!
از زبان ادرین 👈 وای نه مرینت باید کپسولشو بزنه و گرنه حالش بد میشه ابر شرور گفت مرینت حالت خوبه ؟! گفتم اون مریضه باید کپسولشو بیارم گفت برو بیار و گرنه مرینت میمره گفتم باشه ولم کرد رفتم بیرون سمت مدرسه کیف مرینت پیدا کردم کسی تو مدرسه نبود کپسولش برداشتم گفتم پلگ اینجای پلگ از تو کیفم اومد ییرون گفت ادرین کجا رفته بودی گفتم یه ابر شرور مرینت گروگان گرفته بود تیکی اومد بیردن خوب اون بدون من نمیتونه تبدیل بشه گفتم بیاد بریم پلگ تبدیل گربه ای تبدیل شدم رفتم سمت جایی که ما رو گروگان گرفته بود مرینت دیدم رفتم سمتش دستاشو باز کردم بیهوش بود ولی نفس میکشید خیلی ضعیف کپسول بهش زدم بیدار شد گفت کت نوار یهو صدای دادی شنیدم اینو کجا میبری گفتم مال خودمه 😂😝
از زبان مرینت 👈 منو کت نوار فرار کردیم رفتیم تو یه کوچه بن بست گفتم تیکی کجاست صدای تیکی اومد گفت من اینجام گفتم وقته ماجراجویی تیکی خال ها روشن تبدیل شدیم رفتیم دنبال ابر شرور یکی از پشت منو گرفت یه چاقو گذاشت زیر گردنم گفت اگه نزدیک بیای میمره کت نوار دستاشو مشت کرد گفت پنجه برنده و دستشو گذاشت زمین زمین ترک خورد و ریخت کت نوار منو گفت منم با یویو رابرت گرفتم کشوندیمش بالا منو هول داد افتادم زمین گفتم باید از گردونه هوش شانسی استفاده کنم گردونه خوش شانسی و یه مداد بهم داد گفتم باید باهاش چی کار کنم یه نگاه کردم مداد برت کردم سمتش خود با دماغش 😂 حواسش پرت شد ماسکشو گرفتم و شکوندم اکوما رو گرفتم راکلس لیدی باگ خوندم همه چیز درست شد رفتم سمت کت نوار گفتیم بزن قدش و رابرت بلند کردیم رابرت گفت چه اتفاقی افتاده گفتم تو عاشق مرینتی گفت چییییی ؟! شما از کجا میدونید ؟! گفتم تو اون گروگان گرفتی گفت الان کجاست حالش خوبه ؟! گفتم اره خوبه گفت ام خوب باشه ممنون که نجاتم دادید بعد رفت کت نوار گفت خوب باید بریم مدرسه کیفتو بیار گفتم اصلا حوصله ندارم خیلی خستم دستشو اورد جلو گفت افتخار میدید گفتم چرا که نه بعد منو بغل کرد گفت بریم رفتیم مدرسه کیفمو برداشتم رفتیم خونه به حالت عادی برگشتم به تیکی کوکی دادم ادرین به پلگ رفتم خوابیدم
از زبان ادرین 👈 مرینت خوابید رفتم پایین ماکارون بیارم از مغازه دیدم رابرت ناراحته داره سفارش یه مشتری رو اماده میکنه گفتم سلام رابرت جوابمو نداد گفتم رابرت میدونم تو مرینت دوست داری منم برای اولین بار دیدمش عاشق شدم درکت میکنم سخته عشق یکی دیگه رو دوست داره ولی همیشه نباید نا امید بشی کلی ادم دیگه تو این دنیا هست گفت ولی من .....من تا حالا عاشق نشده بودم 😞 گفتم منم همین طور ولی عشق به ادم خبر نمیده گفت حالا چی کار کنم گفتم بهتره بری دنبال یکی دیگه گفت اخه کی گفتم اونی که دلت انتخاب میکنه بعد رفتم یه دونه ماکارون کروشان برداشتم رفتم بالا گوشیم زنگ خورد پدر بود جوابشو نداد میدونستم جواب بدم میگه برگرد خونه ولی من میخواستم پیش مرینت باشم رفتم بالا پیش مرینت خ.و.ا.ب.ی.د.م
❤پایان❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
ففط کی پارت بعدی اون یکی داستانت میاد؟
بخاطر بعضی از مشکلات اون داستان دیگه نمینویسم اگه دوست داری میتونی کپیش کنی خودت ادامش بدی
داستانت عالیه به داستان منم سر بزنید
خیلی خوب بود.مشتاقانه منتظر بقیشم.به تست های منم سر برن و نظرتو بگو ممنون.
خوب بود☺️
عالی بود ، حتما ادامه بدین 😍😘😘🌹🌹
عالی بود