اصیل زاده - پ 3

حالت چهرش عوض شد ، و من شروع کردم به پرسیدن... -چرا امروز دنبالم راه افتادی ؟ - من دنبالت راه نیفتا...من امروز ... با صورتی متعجب و ترسیده به من نگاه کرد . - به خاطر این دنبالت راه افتادم که ببینمت . -چرا تو کلاس نگام میکردی ؟ - بازم میخواستم ببینمت -چرا ؟ چرا میخواستی نگام کنی ؟ - چون من .....چون من ..... د....و....دو .... « مکث » گفت : اثرش رفت . چرا اینکارو کردی ؟ - چون اگه این کارو نمی کردم حقیقت رو نمی فهمیدم . -من بهت اعتماد داشتم ! این رو با صدای بلند تر گفت . نمیدونم چرا ، ولی با فریادش بغضم گرفت . حس عجیبی داشتم ؛ یه جوری که انگار مثلا اون ناراحت شده بود منم ناراحت شم . یه لحظه از اینکار پشیمون شدم ، ولی نه ! باید حقیقت رو می فهمیدم . - دراکو ! اینجایی ؟ نیم ساعته دنبالت میگشتیم ! او ... ببخشید ... فکر کنم گند زدم به قرارتون و.....

حالت چهرش عوض شد ، و من شروع کردم به پرسیدن... -چرا امروز دنبالم راه افتادی ؟ - من دنبالت راه نیفتا...من امروز ... با صورتی متعجب و ترسیده به من نگاه کرد . - به خاطر این دنبالت راه افتادم که ببینمت . -چرا تو کلاس نگام میکردی ؟ - بازم میخواستم ببینمت -چرا ؟ چرا میخواستی نگام کنی ؟ - چون من .....چون من ..... د....و....دو .... « مکث » گفت : اثرش رفت . چرا اینکارو کردی ؟ - چون اگه این کارو نمی کردم حقیقت رو نمی فهمیدم . -من بهت اعتماد داشتم ! این رو با صدای بلند تر گفت . نمیدونم چرا ، ولی با فریادش بغضم گرفت . حس عجیبی داشتم ؛ یه جوری که انگار مثلا اون ناراحت شده بود منم ناراحت شم . یه لحظه از اینکار پشیمون شدم ، ولی نه ! باید حقیقت رو می فهمیدم . - دراکو ! اینجایی ؟ نیم ساعته دنبالت میگشتیم ! او ... ببخشید ... فکر کنم گند زدم به قرارتون و.....

هم زمان حرفش رو قطع کردیم . -قرار نبود -قرار نبود به هم به مدت ۳ ثانیه زل زدیم . آروم آروم به سمت خوابگاه قدم برداشتم . اون به آخرین سوالم جواب نداد . نه ... من دوباره اینکارو نمیکنم ... . خودمو پرت کردم رو تخت و چشمام رو بستم . انقدر خسته بودم که همون لحظه خوابم برد .وقتی چشمام رو باز کردم ، فهمیدن که خیلی دیره . قرار بود نیم ساعت بخوابم ، نه ۵ ساعت ! تا خواستم پاشم لباس بپوشم ......

❄ 🌈🌈 🍭🍭🍭 🌷🌷🌷🌷 🌸🌸🌸🌸🌸 🦋🦋🦋🦋🦋🦋 💎💎💎💎💎💎💎 ❤🤍🤎💙💚💛🧡💜 💜 اسلاید اضافه. 💜 💜 ❤🤍🤎💙💚💛🧡💜 💎💎💎💎💎💎💎 🦋🦋🦋🦋🦋🦋 🌸🌸🌸🌸🌸 🌷🌷🌷🌷 🍭🍭🍭 🌈🌈 ❄