
هدف ما از این پست خواندن داستان های ترسناک ایرانی است.

در باور مردمان هرمزگان، موجودی افسانهای به نام «پری دریایی» وجود دارد. «پری دریایی»، موجودی آبزی است که نیمی انسان و نیمی ماهی است. روایت است که او در کنار ساحل دریا میشود و با یک دست بلندش را میکند و در دست دیگرش آینهای را نگه میدارد. در بسیاری از حکایتها، «پریان دریایی»، به پیشگویی اتفاقات آینده میپردازند، گاهی اوقات از روی اجبار، بخشی از نیروهای فراطبیعی خود را به انسانها میدهند و گاهی عاشق انسانها میشوند و یا با فریفتن انسانهای فانی که دل در گرو عشق آنها را بستهاند، آنها را میدهند. قعر دریا میبرند. آنها هیچ آزاری به آدمیان نمیرسانند و جزوهای از موجودات وهمی بیآزار به حساب میآیند. در روایتی دیگر، «پریان دریایی» ملوانان ماهر عاشق میشوند و زمانی که طوفانی میشود و ملوانان با قایقهای خود بر روی دریا حرکت میکنند، «پریان دریایی» از شجاعت ملوانان خوششان میآید، سر از آب بیرون میآورند و سعی میکنند ملوانان را برای کمیابی کنند. از آن خود کنند. افسانهای «پری دریایی» در جنوب ایران در مجاورت خلیجفارس وجود دارد و در متنهای داستانی فارسی نیز از آدمهای آبی که در دریا زندگی میکنند نام برده شده است. در کتاب «نزهتالقلوب»، حمدالله مستوفی با استناد به «عجایب المخلوقات»، از آدم آبی به نام میبرد. ملوانان و دریانوردان ایرانی، دیدهشدن مردمان آبی را خوشیمن میدانستند که در کتاب «نزالقلوب» آورده شده است که «ظهورشان در بحر، دریاورزان را خرّمی میافزاید و آن را به آرامی میافزاید.»

در میان مردم روستای گودین در اطراف کنگاور در استان کرمانشاه، داستانی افسانهای وجود دارد که دهان به دهان نقل میشود: فردی به نام حاج طهماسب در روستای گودین زندگی میکرد. حاج طهماسب پسری داشت که با وجود مخالفت پدرش، با دختری ناشناس از عشایر ازدواج کرده بود. بعد از مدتی این دختر هر نیمهشب از خانه بیرون میرفته و هنگامی که شوهرش متوجه میشود، قضیه را برای پدرش،حاج طهماسب، تعریف میکند. حاج طهماسب به او میگوید که دختر قطعا شبها پیش مرد دیگری میرود. بنابراین یک نیمهشب، هنگامی که دختر از خواب بیدار میشود تا بیرون برود، شوهرش همراه با حاج طهماسب با چوب و چماق دنبال او میدوند تا او را بگیرند و بکشند. اما هنگامی که به نزدیکی کوه میرسند ناگهان با انسانی گرکنما مواجه میشوند که به زبان محلی میگوید: مه گرگ نسم گرگاسم، عروس حاج طهماسَم. یعنی من گرگ نیستم، گرگ نما هستم، عروس حاج طهماسب هستم. مردم از او میترسند و فرار میکنند. عروس حاج طهماسب نیز هیچگاه به خانه برنمیگردد.

در باور مردمان جنوب ایران، جنی به نام «دُرَنج» یا «دُروج» وجود دارد که با انسانها دشمنی دیرینه دارد. او در بیابانها و یا نقاط دورافتاده زندگی میکند و غذایش گوشت حیوانات، کودکان و انسانهای نیکوکار است. از آنها به دو شکل یاد شده است: یکی پیرزنی کوتوله و مکار با موهای بلند و اندامی وحشتناک و دیگری مردی با ریش بلند و ژولیده، ابروهای کلفت و بینی پهن. «درنجها» بسیار وحشتناک هستند و توانایی آن را دارند که خود را شبیه به هر چیزی درآورند و مردمآزار و ستمگر هستند. برخی باور دارند که این موجودات، حیوانات آدمنما هستند که در کوهها زندگی میکنند. «درنجها»، دختربچههای کوچک را میدزدند و از آنها مراقبت میکنند تا بزرگ شوند و بهعنوان جفت از آنها استفاده نمایند.

ارژنگ دیو از سران دیوهای مازندران است و درهفت خان رستم که شرح آن را به طور کامل در شاهنامه میخوانیم، خان ششم به کشته شدن او توسط رستم پهلوان اختصاص دارد. پس از حملهی کاووس (شاه ایران) به مازندران، سپاهیان ایران توسط دیو سپید اسیر و نابینا میشوند. دیو سپید آنها را در کوه اسپروز اسیر و دارایی و اموال آنها (گنج شاهی) را تصاحب میکند و نگهبانی آن را به ارژنگ دیو میسپارد. در خوان ششم پس از اینکه رستم از محل سکونت ارژنگ دیو باخبر میشود، بیرون از خیمهی او فریادی میکشد که زمین و آسمان به لرزه میافتد و ارژنگ از خیمهاش بیرون میآید. وقتی رستم او را میبیند، با اسب به سوی او میتازد و سرش را از تنش جدا میسازد، سپس سر خون آلود او را به سوی دیوان میاندازد. دیوانی که شاهد کشته شدن ارژنگ بودند، میترسند و قصد فرار میکنند ولی رستم شمشیر میکشد و آنها را نیز میکشد. یکی نعره زد در میان گروه تو گفتی بدرّید دریا و کوه برون آمد از خیمه ارژنگدیو چو آمد به گوش اندرش آن غریو

در باور مردمان کرمانشاه، ایلام و کردستان دیوی به نام «کاوِرَهبَری» وجود دارد. او بالاتنهی انسان و پاهایی مانند بز دارد و معمولاً بچهای هم به دوش دارد. طبق افسانههای محلی، این دیوها در اول پاییز به مناطق گرمسیر کوچ میکنند و در اولین شب پاییز در مسیر کوچشان، به خانهی همهی افراد شهر یا روستای محل عبور خود سر میزنند تا توشهی سفر خود را جمع کنند. طبق رسم، بانوی خانه باید یک دیگ پر از آشِ دانه کولانه (ترکیبی از گندم، نخود، عدس و سبزیهای کوهی بهاری و آب قلم) درست کند و قبل از تاریکی شب در آشپزخانه بگذارد تا دیوهای کوچرو نیمهشب از آن آش بخورند. هیچکس حق ندارد که تا صبح روز بعد از آن آش بخورد. هر خانهای که این کار را انجام بدهد، «کاورهبری» به آن خانه برکت زمستانه میدهند و اگر خانهای این کار را نکند، از این برکت محروم میشود. اگر کسی قبل از دیوها از آن آش بخورد، به بیماری سختی مبتلا خواهد شد. اهالی آن مناطق میگویند که گاهی جای ملاقه یا دست را هم روی آش دیدهاند. گفته میشود که این دیوها ممکن است افراد و حیوانات اهلی را هم با خود به کوچ ببرند. برای همین اهالی شهر یا روستا در آن شب، آغل حیوانات را مهروموم و جوالدوز بزرگ آهنی روی در نصب میکنند. آنان از خانه بیرون نمیروند و به خودشان سنجاق میزنند تا آن شب را به سلامت به صبح برسانند.

در باور مردمان حاشیهی خلیجفارس موجودی به نام «آنشِرتو» وجود دارد. او دوزیستی چابک با سر کوچک و بسیار سبک است که مثل انسان سخن میگوید و دارای خانواده است. «آنشِرتو»ها زیر کتفشان زائدهای مانند بالهی ماهی دارند که میتوانند با کمک آن، مانند ماهی شنا کنند. روایت است که عدهای با کشتی به جزیره ماهیها که آنشرتوها در آن جا زندگی میکردند، رسیدند و تعدادی از آنها را به اسارت گرفتند. وقتی ملوانان به میانهی دریا رسیدند، با تعجب دیدند که «آنشِرتو»ها خود را از کشتی به دریا انداختند و فرار کردند. تنها یکی از «آنشِرتو»ها قادر به فرار نبود. او دختری بود که در زیرزمین کشتی محبوس شده بود و تلاش داشت که کف کشتی را سوراخ کند و بگریزد؛ اما ناخدا مانع شد. ناخدا با آن دختر ازدواج کرد و از او صاحب شش فرزند شد. اما حتی بعد از ازدواج هم بر پای «آنشِرتو» بند زده بود تا فرار نکند. فرزندان بعد از مدتی بند را از پای مادر باز کردند و او فرار کرد و به آب گریخت

در باور مردمان هفشجان چهارمحال بختیاری، موجودی به نام آستین درازه وجود داشت. آستین درازه، موجودی شبح مانند و سیاه است که به وضوح از او دیده نمیشود. او آستینهای بسیار بلندی دارد که با استفاده از آنها کودکان را میزدد و با خودش میبرد. بزرگترها از این موجود برای ترساندن کودکان استفاده میکنند.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خب من برم به بچه فامیل استین درازه رو معرفی کنم🤫
خسته نباشی عالی بود و لایک شد 🫀🎀🌝🌚
✨
بسیار جالب به لیست علاقه مندی ها اضافه شد🌹🌸
خیلی جالب بودش
خسته نباشی
عالی:)✨
خیلی جالب بود، خسته نباشی
واقعا خسته نباشی خیلییی پست جالبی بود🤎