Turtles ninja 8

آنچه گذشت:یه چیزی خورد تو سرم/چند تا سنگ ریختیم/ ما کجاییم/متاسفم/پسره ی/داشتیم دعوا میکردیم/ خب من یه خواهر دارم/پس که اینطور

🐢❤💜🧡پس که اینطور یهو اون خرسا اومدن و فرید رو پرت کردن اونور و داد زدن:خیانت کار 🦊م...من حت..حتی ا..گه خواهرمو آزاد نکنید...به دو...دوستام خ..یانت نمی..کنم🐢❤💜🧡دوست؟👧🏻🟠آخ سرم اینجا چه خبره؟ 🐢🧡خب فرید اومد مارو نجات بده اون خرسا مچشو گرفتن و زخمیش کردن👧🏻🟠آها

۱۵ دقیقه قبل 🦊خب بزار برم‌ به‌ خرسا بگم که خواهرمو آزاد کنن(خرسا هم‌ تو آزمایشگاهن‌ و تو یه اتاقن)رفتم دم در خواستم درو باز کنم که شنیدم🐻1 اون روباه احمق واقعا فکر کرده ما خواهرشو آزاد میکنیم 🐻2 آره در حالی که ازش سو استفاده میکنیم هه هه هه هه (خنده شیطانی) 🦊چی؟یعنی... اونا 😥باید لاکپشتا رو نجات بدم

زمان حال 🦊میکی بگیرش(کلید قفس رو) 🐢🧡ها آه گرفتمش حالا باید درو باز کنم🐻1و2 نننننههههههه 🐢🧡بفرمائید باز شد😇(♡فرشته رو🐢🧡درد♡ من برم پیش لئو🚶‍♀️🐢🧡غلط کردم فقط لئو نه ♡باشه باشه)

👧🏻🟠همه پریدیم و با خرسا جنگیدیم اون دانی رو پرت کرد روی زمین اما دانی بلند شد و دوباره جنگید 🐢💜راف پرید و یه لگد محکم به خرس اول زد و اونو بیهوش کرد منم از فرصت استفاده کردم و اون یکی رو هم بیهوش کردم

🐢🧡💜❤بعد از شکست دادن خرسا رفتیم و فریدا رو آزاد کردیم و از فرید و فریدا خداحافظی کردیم(فریدا اسم خواهر فریده) 👧🏻🟠خداحافظ فرید خداحافظ فریدا 🦊و فریدا:خدانگهدار 🦊بچه ها من بابت اون اتفاق متاسفم🐢🧡💜❤👧🏻🟠نه این حرفو نزن حتی اگه ماهم بودیم همین کارو میکردیم حالا خرسا کجان؟🦊یه جای خوب از اونور خرسا چطور تونست ما رو بفرسته باغ وحش 😡 فقط صبر کن فرید یه روزی فقط یه روزی من با تو کار دارم(♡نگران نباشید دیگه سرو کله اینا پیدا نمیشه البته قول نمیدم😅)

🐢💜بعد از راه افتادن به سمت شهر سریع راه افتادیم به سمت شهر رفتیم فقط ۱ و نیم ساعت وقت داشتیم وقتی رسیدیم به خونه وقتی رسیدیم اپریل پرید ب.غ.ل من قیافه دان😍 قیافه اپریل😊 به دستگاه نگاه کردیم فقط نیم ساعت وقت داشتیم استاد اسپیلینتر سریع گل رو گرفت و ریخت تو یه کاسه پر از آب و مثل هاون کوبید و آورد به لئو خوروند یهو

ببخشید که جای هیجانی کات کردم لایک و کامنت فراموش نشه لطفا داستان رو به بقیه معرفی کنید بازدید خیلی کمه اگه کسی نخونه من دیگه دلیلی برای داستان نوشتن ندارم و مجبور میشم داستانمو تموم کنم