7 اسلاید صحیح/غلط توسط: lunaforsure انتشار: 2 ماه پیش 213 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
1: پنج قدم فاصله
نویسنده: ریچل لیپینکات
خلاصه: استلا و ویل، هر دو با بیماری فیبروز کیستیک دست و پنجه نرم میکنند که یک بیماری دستگاه تنفسی است که زمینه عفونتهای مختلف باکتریایی را در بدن ایجاد میکند. این زوج با یک مشکل مواجهند و آن این است که آنها نباید یکدیگر را لمس کنند زیرا یکی از آنها بیماری دیگری علاوه بر فیبروز کیستیک دارد که منتقل میشود.
برشی از کتاب :در این لحظه میدانم، اگرچه شاید مسخرهترین چیز باشد؛ اما اگر در اتاق عمل بمیرم، بدون عاشقشدن نمردهام.
یکی از بهترین کتاب هایی که خوندم🙂🤍
2: هردو در نهایت میمیرند
نویسنده: آدام سیلورا
خلاصه: در پنجم سپتامبر، درست کمی بعد از نیمهشب، از طرف قاصد مرگ با متیو تورز و روفوس امتریو تماس گرفته میشود تا خبر بدی به آنها بدهند. آن دو قرار است امروز زندگی را به پایان برسانند. متیو و روفوس با هم آشنایی ندارند اما به دلایل گوناگون و متفاوتی هر دو در روز آخر زندگیشان به دنبال پیدا کردن دوست تازه ای هستند و این شروعی برای یک پایان پر از ماجراجویی و هیجان است.
برشی از کتاب:اگه درست زندگی کنی، یه روز هم بسه
زندگی را نباید تنها زندگی کرد، حتی در روز آخر
3: یک روز به اسمان خواهم رفت
نویسنده: ارین انترادا کلی
خلاصه: داستان کتاب یک روز به آسمان خواهم رفت در سال 1986 اتفاق میافتد.درست زمانیکه همه مردم، با هیجان خاصی منتظر پرتاب فضاپیمای «چلنجر» به فضا بودند. سه شخصیت داستان که «فیچ»، «کش» و «برد» نام دارند با هم خواهر و برادرند و هرکدام با مشکلات درونی خودشان درگیرند. فیچ هر روز با دستگاههای بازی، مشغول به بازی میشود و با حجمی از احساس خشم روبهرو میشود که مشکلاتی را برای ارتباط با همکلاسیهایش ایجاد میکند. کش، عاشق بستکبال است و بهتازگی مچ دستش آسیب دیده و شکسته است. جدیدا نسبت به بسکتبال احساس بیانگیزگی دارد! و در نهایت برد، آرزو دارد که بهعنوان اولین فرمانده زن فضاپیما در ناسا فعالیت کند؛ بااینهمه گاهی آرزوی خودش را دستنیافتنی میداند.
درست زمانی که قرار است فضاپیمای چلنجر به فضا پرتاب شود، معلم علوم محبوب بچهها (که تقریبا تنها نقطه اشتراک آنهاست)، ماموریتی را به آنها میدهد که دقیقا در روز پرتاب فضاپیما، به شکل شگفتانگیزی زندگی آنها را تغییر میدهد!
برشی از کتاب: بِرد: «جهان، نه آغازی داره نه پایانی. یه فضای وسیعه که تا ابد ادامه داره. آدم میتونه بهآسونی توش ناپدید شه. گمونم برای من هم همین اتفاق داره میافته.» جودیث رسنیک: «تو ناپدید نمیشی. هنوز اینجایی.» بِرد: «عجیب نیست؟» جودیث رسنیک: «چی عجیب نیست؟» بِرد: «این که کلی آدم دورِت باشن ولی بازهم احساس تنهایی کنی. حتی توی یه خونهٔ پر از آدم.» جودیث رسنیک: «تنهایی یه احساسه. از درون میآد، نه بیرون.»
4: بادام
نویسنده: وون پیونگ سون
خلاصه: یونجه شخصیت اصلی کتاب بادام است. او وقتی میبیند که بچهی دیگری در کوچه مورد ضرب و شتم قرار میگیرد، فقط خیره میشود؛ نه مداخلهای میکند و نه حتی تلاش میکند از آنجا فرار کند. در ادامهی داستان کتاب بادام است که متوجه میشویم که ناتوانی این پسر کرهای در بیان و یا درک احساساتی از جمله عصبانیت، از یک اختلال روانی ناشی میشود.
وقتی یونجه به سن بلوغ میرسد، یک تراژدی غیرقابلتصور اعضای خانوادهی او را درگیر میکند و اکنون او باید به تنهایی با جهان اطراف خود مواجه شود. از خلال این تجربهی هولناک است که یونجه در مواجهه با احساسی قرار میگیرد که تاکنون هرگز آن را درک نکرده است: عشق. دو نورون به شکل بادام در اعماق مغز یونجه وجود دارند که باعث میشوند او نتواند احساسات خود را بشناسد و آنها را بروز دهد. یونجه در زندگی خود هیچ دوستی ندارد، اما مادر و مادربزرگ فداکارش همواره در تلاش هستند تا زندگی امن و رضایتبخشی را برای او فراهم کنند. خانهی کوچک آنها در طبقهی بالای یک کتابفروشی قرار دارد. مادر یونجه روی دیوارهای کتابفروشی کاغذها و علامتهایی را نصب کرده است که به او یادآوری میکنند چه زمانی باید بگوید «متشکرم» و چه زمانی باید بخندد. تا این که در شب کریسمس و شانزدهمین سالگرد تولد یونجه، ناگهان همه چیز تغییر میکند.
برشی از کتاب: اگر وقتی از من انتظار میرود خشمگین باشم، آرام بمانم، باعث میشود صبور به نظر برسم. اگر وقتی باید میخندیدم ساکت میماندم، باعث میشد جدیتر به نظر برسم. و اگر وقتی میبایست گریه کنم ساکت میماندم، قوی به نظر میرسیدم. سکوت قطعاً کلیدی طلایی بود
5: یک قدم مانده تا بهشت
نویسنده: آن نا
خلاصه: این کتاب داستان دختری بهنام یانگ جو را روایت میکند که همراه خانوادهی خود از کره به آمریکا نقلمکان میکنند و تمام خاطرات خود را از کره، پشت سر گذاشتند. پس از ورود به کشور جدید، یانگ جو، برادر کوچکترش، جون هو و والدینشان مجبور به مبارزه در دنیای جدید میشوند. دشواریهایی چون یادگیری زبان انگلیسی، زندگی خانوادگیای که کمرنگ شده، و سنتهای فراموششدهی کشوری که آن را ترک کردهاند، بر شانههایشان سنگینی میکند.
6: تمام انچه هرگز به تو نگفتم
نویسنده: سلست اینگ
خلاصه: «تمام آنچه که هرگز به تو نگفتم» روایت روزگار غمگین دختر نوجوانی است که از آغاز تولد، خود را قربانی محیط زندگی خود میبیند. خانوادهای که کانون خود را فدای پیرامون کرده است. مرگ لیدیا در سال ۱۹۷۷ رخ میدهد و فصلهای کتاب بین روایت ماجراهای آن سال و گذشتهی این خانواده در دهه ۶۰ متغیر هستند. جیمز، پدر خانواده؛ یک چینی متولد آمریکاست که در دانشگاه، تدریس میکند و همسرش یک زن آمریکاییست که همیشه رویای پزشک شدن داشته، اما به خاطر ازدواج و بچهدار شدن دانشکده را ترک کرده است. پس از مرگ لیدیا و مطلع شدن از اینکه اعضای خانواده چیز زیادی از دخترشان نمیدانند و اینکه بر خلاف تصورشان او هیچ دوستی نداشته است؛ رابطه آنها تحت فشار قرار میگیرد و تفاوتهای فرهنگی و نژادی بیش از پیش نمایان میشوند.
برشی از کتاب: اگر میدانست قرار است چنین اتفاقی بیفتد، کمی بیشتر نگاهش میکرد. بیشتر میبوسیدش.
امیدوارم خوشتون امده باشه🤍
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
لطفا پارت دوم رو بساز خواهش میکنم
لیستشو دارم اماده میکنم
احتمالا تا اخر این هفته میزارم
عالی بود
هر دو در نهایت میمیرند ویک قدم مانده ب بهشت رو خونده بودم
بقیشم پیشنهاد میکنم حتما بخونی
بادام>>>>>
کتابای پرتقال>>>>>
پاستیل های بنفش و مغازه خودkillی هم کتابای خوبین
اونارو توی پارت دو میزارم
پنج قدم رو خونده بودم با هردو در نهایت
حالا ی کتاب جدید اومده به اسم اولین نفری که میمیرد نویسندش همون هردو در نهایت میمیرنده
عهه
چندجا دیده بودم ولی فکر نمیکردم ربطی بهش داشته باشه
نه همونه اسمش رو تغییر دادن
نه نیست درمورد دو تا پسر دیگست
میگن که ادامه ی همون هردو درنهایت میمیرند تقریبا
چندتا هم خوندم که داستان پسراشونه یا بچگیای خودشون
هنوز نخوندم بزودی میخرم میخونم
میشه اگه فرصت کردی، پارت دوم بسازی؟
اره حتما
فقط کتاب اسلاید پنج رو خونده بودم
بقیشم بشدت پیشنهاد میکنم
یک قدم مانده تا بهشت عالیهههههه یعنی هرچی بگم بازم کمه بهترین کتاب کره ای هست که خوندممممم😅
همچنین
البته بادامم خیلی دوست دارم
پنج قدم فاصله خیلی قشنگهه
عالیههه