اتفاق تلخ یا شیرین پارت اول

شیش روز خواب به این چشای لعنتیم نیومده انگار قراره یه اتفاقی بیوفته یه اتفاقی که تغییرات مثبت و منفی توی خودم بذاره نمیدونم ولی....... مامان :سونگ ، سونگ هوووو وووم چیه؟ مامان فقط پنج دقیقه دیگه خواهش مامان:یااااا زود باش دختر زود بااااش دانشگاهت دیر میشهههههه

چیییی دانشگاه مگه قرار نشد وقتی از ایته وون اومدیم بوسان دیگه نرم دانشگاه. « در اینجا سونگ کره ای هست» مامان: نه قرار نشد پاشو پاشو زووود با اصرار و لگدایی که مامان بهم زد پامیشم و میرم دستشویی و مسواک میزنم اه چه وعض بدیه اخه کی دانشگاه رو دوست داره هااااا کیییییی؟ مامان: اینم یونیفرمت

حتی یونیفورم گرفتههههه اه وقتی یونیفرمم و میپوشم سریع از خونه میزنم بیرون و به آدرسی که مامان گفت میرم ....................................................... بعد کلی وقت رسیدم به دانشگاه « انیوشیمیگا؟» بزار بکم دیگه دقت کنم ممممم اها این خوش امد گوییه اون بالا اسم دانشگاس؟ اره اسم دانشگاهم « per pel»

قشنگه خیل خب دیگه داره دیررررر میشه همه تو این مدرسه مهربونن جالبه :-) مدیر دانگاه منو برد تو کلاس و منو تحویل معلم داد معلم که اسمش خانم یوری بود گفت خودتو معرفی کن عزیزم سلام من سونگ هستم از آشنایی باهاتون خوشبختم امیدوارم دوستای خوبی بشیم معلم یوری: سونگ برو اونجا کنار آقای کیم تهیونگ بشین عزیزم اونجا .....

بعد اینکه میشینم یه نگاه به بقل دستیم که اسمش کیم تهیونگ میندازم وای چه کیوته کیم تهیونگ نگامو روش حس میکنه و بر میگرده سمطم وای ؟ چی ؟ رومو کردم اونور هرچند لپام گل انداخت و دیدم اونورم میز خالیه ^~^ اما تو همین لحظه که زمزمه های خانم یوری درباره ی جغرافی داره برام لالایی میخونه صدای کوبیدن در همه چیرو میپرونه

امید وارم خوشتون اومده باشه نظر فراموش نشه ♥🍄☘️☺️