رعنا چشمهای کشیده داشت،از آنها که ادم را محو خودش میکند
سال اول دانشگاه بود و بازار عاشقیهای داغ رعنا بین آن همه خاطرخواه رنگارنگ دلش را به پسر ساکت ته کلاس داد
آنروزها را خوب یادم هست؛چشمهایش برق میزدند و گونههایش گل میانداختند،عاشق بود.
پسر به معنای واقعی کلمه هیچی نداشت
گاهی روزها صبر میکردند که بروند فلافلی پیروزی خیابان معلم شام بخورند
سهشنبه به سهشنبه که بلیطهای سینما نیمبها میشد از چهارساعت قبل کلاسها را میپیچیدند و میرفتند بلیط گیر بیاورند
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
زیبایی.)
ممنونمم
چه خوششگل
شدی امشبب
ادامشو بلد نبستم
زیبا بود✨️
مثل شما
چه زیبا 🎀 >
مثل شما
رونیا جونبا
داداچ
عالیبود
تانکیو
اه فرصت نشد
عالی
شد
ممنونن