داستان زندگی یک ماهی گلی پارت سوم با تشکر از ناظر^-^
سبزه خمیازه ای کشید و گفت:《شما دو نفر مگر بلندگو قورت داده اید؟ انقدر سر صبح بلند صحبت نکنید!》
ماهی گلی و سنجد خنده ای زیرکانه کردند و از سبزه عذر خواهی کردند. مرد میانسال آمد و آب تنگ را تعویض کرد و ماهی گلی به نشانه ی تشکر از او به دور خود چرخید.
سکه:《 ماهی کوچولو، دیگر نزدیک سیزده بدر است. مردم معمولا در این روز ماهی های خود را به دریا می فرستند. آیا تو نمی خواهی به دریا بروی؟》
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
دلت میخواد عضو یه کلوپ باحال بشی ؟🎀
بیا کلوپ آفتاب☀️
تو کلوپ آفتاب شغلی زیادی هست🩷
و هر شغل برای خودش امتیاز داره✨️
هر هفته جشن میگیریم و خوش میگذرونیم🥳
وقتی روز تولدت بشه کلوپ رو به تو اختصاص میدیدم وبهت هدیه میدیم🎉
عجله کن بیا چون ظرفیت محدوده🍓🫰🏻
برای عضو شدن به پروفایل کاربر ☀️پاستیل☀️برو
منتظرت هستیم🫠
ادمین زیبا پین شه؟🫶🏻🥹
آخههه اس ۵😭🌷
😭😭😭
وای هان آبی مثل همیشه عالی بودد😭🛐
نه بابا😔
توییت کینگتن (بررسی)
11 اسلاید پست 0 انجام 0 لایک 0 نظر 1 روز پیش
--
ناظران عزیز اگه تو لیستتونه بررسی کنید
پین؟
خدایا یا من پولدار بشم یا واسه ی مرگ ی سبزه گریه کنم
خدا:
داستانت خیلی جذابه
ادامه بده
😂💔
مرسییی