مدرسه من(پارت۵)

از زبان شین هه ♥️خب یه نقشه دارم ولی اول باید بدونم جای جیسو کجاس آقای فیلیکس؟🤨 ⚫️چی؟آها!اون تو یه امارت نزدیکیه سئول هس. ♣️امارت!آدرس رو بلدی؟ ⚫️امارت خودمه مگه میشه بلد نباشم؟! ♦️چی داری میگی نکنه تو‌... ⚫️درسته جد ور جد من ماف👈یا بوده. ♥️چه خفن.پس تو راه اونجا و در و راه های مخفی رو بلدی؟هووم. ⚫️بله.و برای پس گرفتنش هر کاری میکنم‌‌. در همین حال دکتر اومد. +سلام،شما همراهان خانم یونی هستید؟ ♦️بله. +لطفا یکی همراهش باشه تا هر چیزی شد به من خبر بده و کار های خانوم یونی رو انجام بده.

از زبان یه جون به خواهرم زنگ زدم که بیاد پیش یونی بمونه. ♦️سلام خواهر.میتونی بیای بیمارستان پیش یونی بمونی؟! 🟡چه اتفاقی براش افتاده؟ ♦️توضیح میدم. 🟡سلام بچه ها چی شده؟ ♥️ یونی رفته تو کما😞 🟡وای نه😢 در همین حال فیلیکس اومد ⚫️ سلام!چطورین خانوم خوشگ👌له؟ 🟡عا!سلام خوبم شما؟ ⚫️من فیلیکسم.از آشنایی شما خوشبختم. 🟡منم یونا هستم.منم خوشم. ♦️ببخشید؟!!الان چرا داری با خواهر من اینجوری حرف می زنی؟حیف که بهت گیرم😑 ⚫️بیا.......👍😂 ♣️میشه بس کنید😐 ⚫️خب،چیزایی که لازم داریم:یه هکر ماهر، ♣️من هستم! ⚫️جدی؟واو چه خفن! ♣️چاکریم! ⚫️خب،به چند تا ک🔫لت،و مهارت های جنگی؟! ♥️کلت با من. ⚫️چطور میخوای جورش کنی؟ ♣️باباش تو ارتش هس تا! ⚫️میشه به بابات در مورد من چیزی نگی؟!😂 ♥️نه بابا،خیالت راحت.

♥️به شرطی که تا آخر باهامون باشی؟ ⚫️باش:) از زبون شین هه راه افتادیم....دمای غروب بود،جنگل خیلی تاریک بود. همینجوری که داشتیم میرفتیم یه اتفاقی افتاد... ♣️فیلیکس مواظب بااااااش. تا اینکه برخورد کردیم به یه کی! ⚫️آقا...حالتون خوبه؟! این چیهههههه؟اون یه موجود عجیب و ترسناک بود.با تمام سرعت فرار کردیم. ♥️فیلیکس گاز بده داره دنبالمون میاد. ⚫️این چیه؟!لعن#ت بهش. آخر سر گم مون کرد.فیلیکس ماشین رو نگه داشت. ♦️آخ.خطر از بیخ گوشمون گذش. ♣️دقیقا! بلاخره رسیدیم به امارت ⚫️خب حالا باید پیاده بریم پشت امارت. رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به یه در کوچیک.

که جلوش علف روییده بود.علف ها رو کندیم و وارد یه تونل شدیم. ♥️چقدر تاریکه،بچه ها چراغ قوه رو روشن کنید! همینجوری که میرفتیم،جلو پامون،بالا سرمون،بغلمون....پر چیزای وحشتناک بود. ⚫️خب بچه ها رسیدیم. ♦️اینجا که هیچ دری نی؟؟ ⚫️درسته ولی... دستشو گذاشت رو یه یکی از سنگ ها و در به یه اتاق باز شد. ♣️واو...چه باحال. ⚫️خب چان،این با اثر انگشت باز میشه،ولی اثر انگشت من نه. میتونی بازش کنی؟ ♣️بشین و تماشا کن:) حدود پنج دقیقه بعد یه در رو به پشت بوم باز شد. ⚫️خب بچه ها از اینجا به بعد خوب حواستون رو جمع کنی

خب خب!خوب بود؟پیام بازرگانی😂 خب،بچه ها شغل پدر شین هه رئیس ارتش هس‌. شغل پدر هیم چان یه سازمان هکری هس. شغل پدر یه جون بزرگترین منبع آموزش ورزش های رزمی هست

⚫️خب بچه ها از اینجا به بعد خوب حواستون رو جمع کنید،نوچه های جیسو ممکنه همه جا باشن. اس🔫لحه هاتون رو دستتون بگیرین و آماده هر حمله ای باشید. بلاخره بعد این همه جنگ رسیدیم به جیسو. 🔴به به!میبینم که پیدام کردین.ای فیلیکس آدم فروش. ⚫️من آدم فروشم یا تو.... ♦️بسه.ما برای این اینجا نیومدیم.خب خب!وقتشه تسلیم ما بشی😈 ⚫️هع.اینو داشته باش. حدسشو میزدم که بیاین سراغم. تا اینو گفت یکدفعه .......