کارلوتا

داخل یک اتاق خوابیدی اما نمیدونی که داخل این اتاق هستی یکهو یک صدای جیق میشنوی بلند می شی می ری سمت در بعد می بینی در باز هست دستگیره رو میکشی بیرون رو می بینی یک نفر با موهای سبز داره نگات میکنه میری سمتش ؟

ازش می پرسی تو کی هستی وقتی حرفت تمام میشه خودت رو روی تختت می بینی از دوباره میری سمت اون یارو ؟

نمیری سمت اون یارو از اونجایی که قبل از اینکه بخوابی یک فیلم دیده بودی زیر تخت رو نگاه می کنی می بینی یک گودال کنده شده میری داخلش یکهو می بینی یک جایی ظاهر میشی که کنارت یک کامپیوتر گیمینگ هست که روی اون یک بازی به اسم کارلوتا هست بازیش میکنی یا نه ؟

جلوتر که میری می بینی که یک کاغذ جلوی پای تو انداخته میخونیش نوشته:خوب شد که اون بازی رو نکردی اگه بازیش می کردی یکهو تلپورت می شدی روی تختت داخل اون اتاق بعد دیگه این سوراز وجود نداره به راحت ادامه می دی به یک شهر میرسی که مردم وقتی تو وارد میشی یکهو میوفتن زمین و میمیرن به راحت ادامه میدی؟

تو راه به یک جاده میرسی هوا کمکم داره تاریک میشه تصمیم میگیری از علف و چوب برای خودت یک چادر درست کنی و از چوب یک آتیش کمپ وقتی خواب هستی یکهو چادرت تکون محکمی میخوره میری بیرون ببینی چیه

بعد یکهو بیهوش میشی وقتی به هوش میای خودت رو داخل بیمارستان میبینی یک دختر میاد بالا سرت بهت میگه پسریه کله شق مگه تو نمی دونی که هیکس داخل اون جنگل نمیره میگی جنگل میگه آره اون جنگل اسمش کارلوتا هست از روی تخت بلند میشی یا نه

بهش میگی که من اصلا داخل جنگل نرفتم درمورد چی حرف میزنی میگه اون جنگلی که 2 هفته پیش با دوستات رفتی داخلش تو میگی من ! اون پرستار چی میگه ؟

میگه آره تو دوهفته پیش رفتی داخل اون جنگل خبر شجاعتت همه پیچید تو معروف شدی پسر همه فکر میکردن تو شجاع ترین آدمه این شهر هستی اما دوستای تورو مرده پیدا میکنن بعد از آزمایش پزشکی قانونی معلوم میشه که شما ها مست کرده بودید تو رو هم بیهوش کنار یک چادر علفی پیدا می کنن بهش چی میگی ؟

میگی آره من اون چادر رو ساختم پرستار میگه الان پلیس میا از تو چند تا سوال میپرسه فرار میکنی یا نه ؟

این داستانو دوست داشتی اگر دوست دارید قسمت بعدیشو بزارم داخل کامنت ها برام بنویسید