
من فقط میخواستم اهنگی متفاوت گوش کنم ولی متفاوت تر از یک صدا بود

چند روزی میشد که خودم را با نقاشی هایم مشغول کرده بودم. باید زودتر تمامشان میکردم تا به نمایشگاه برسم. عادت همیشگی ام این بود که موقع طراحی و رنگ کردن ، هدفونم را روی گوشم بگذارم و بگذارم احساساتم قلم را حرکت دهند. آن روز هم مثل همیشه بود. یک روزی عادی افتابی که مشغول کشیدن طرحی جدید بودم

یکی از اهنگ هایی که دوستم برایم فرستاده بود را گذاشتم و قلم را به دست گرفتم. ناگهان دستم ایستاد. چه بود ؟! مغزم نمیتوانست روی بوم جلو رویش تمرکز کند. چشم هایم را ناخوداگاه بستم. صدا هر لحظه در پس زمینه ذهنم بلندتر میشد :(من هم دلم تنگته هم قهرم باهات هم دلم شکسته از تو هم هنوز میمیرم برات...)

چشم هایم را که باز کردم ، هنوز روی همان صندلی چوبی نشسته بودم. ولی تمام اطرافم خاکستری رنگ بود. نه امکان نداشت! حتما خیال بود. شایدم کابوس. اما نمی توانستم صدای آهنگی که نمی دانستم از کجا می اید را انکار کنم. همان بود. مدام و مدام پشت سرهم تکرار میشد. با خودم گفتم :« من کجام؟! ».

همان طور که با چشمان نگران دنبال جواب بودم، سایه سیاهی را دیدم. مردی جوان ، آرام و موقر ایستاده بود. صورتش را نمی دیدم ولی طرز ایستادنش رنج عمیقی را نشان می داد. به رز سفید درخشانی در دستش نگاه میکرد. تنها رنگی که در این دنیا می درخشید. صدایی آمد :«تو یه رویایی که نمیرسی به دستم من دیگه از عشق تو خستم...».

ناگهان نور شدیدی باعث شد چشمانم را ببندم. وقتی دوباره همه جا تاریک شد ؛ دنبال ان سایه گشتم. انگار ناپدید شده بود. صدای دیگری هم به جز صدای آهنگ پس زمینه می امد. فریاد ؟! برخورد چیزی ؟! آژیر امبولانس ؟!. واقعا کجا بودم ؟! شاید در اعماق احساسات یک انسان. شاید هم در خاطرات کسی پا گذاشته بودم.

بوی همه چیز می آمد. غمی بزرگ، رنجش، دوری، قلبی شکسته. پایین پایه صندلی ام را نگاه کردم. همان رز اما دیگر درخششی نداشت. ان را با احتیاط در دستم گرفتم ولی گلبرگ هایش پودر شد. با خودم گفتم :« اینجا خاطرات کسیه؟! چجوری یه اهنگ تونست من رو اینجا بیاره؟!». سرم را برگرداندم. کسی روی تخت بیمارستان نشسته بود با صورتی باندپیچی شده. فریاد زدم :« کی هستی؟! ». بانداژهای صورتش را باز کرد. به محض دیدن چشمانش دیگر انجا نبودم. دوباره همه چیز عادی شد. اتاق خودم و بوم جلو رویم. نگاهی به نقاشی ای که کشیده بودم کردم و با لبخند گفتم :« نمی دونستم اینقدر پشت هر حرفت احساس و منظوری داری». هنوز همان جا با دسته رزهای سفیدش نشسته بود.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یه چیزی هم در ارتباط با این داستان اینکه : من اینو طبق اهنگ مرور حامیم و حس و حالش نوشتم امیدوارم لذت ببرید :))
اخ قلبممم
دورت بگردمم
زیبا بود
ممنون
خواهش
بی نظیر بود👏👏
زیبای من
با داستانات گریم میگیره
قوربونت بشم :))
حامیم>>
تو یه رویایی که نمیرسی به دستم..
قلمت زیباست
قوربونت عزیزم
خیلی قشنگ بود
ای کاش حامیم بخونهههههه
واهاهااااای قلبمممم
وای چقدر قشنگ بود..
من چقد این داستانای پایان بازو دوست دارمممم..
خستهه نباشیی>>>🎀
قوربونت برم زیبای من :))
3>💗💗